۱۳۹۷ دی ۷, جمعه

مجاهد شهید محمدرضا شایسته


مشخصات مجاهد شهید محمدرضا (حبیب) شایسته
محل تولد: مشهد
شغل: -
سن: 37
تحصیلات: -
محل شهادت: زاهدان
تاریخ شهادت: 1364

♦️ مرگشان ز رويش سحر خبر داد
♦️ قطره قطره خون سرخشان ثمر داد
♦️ بيگمان رها شود ز بند جلاد
♦️ ميهنی كه از برای عشق سر داد

لینک مطلب در سایت مجاهد: https://bit.ly/2CCn2r7

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۷ دی ۵, چهارشنبه

مجاهد شهید محمد کاظم عزیزی شرق


مشخصات مجاهد شهید محمد کاظم عزیزی شرق
محل تولد: نيشابور
شغل: كارگر
سن: 23
تحصیلات: دیپلم
محل شهادت: تهران
تاریخ شهادت: 1361

... از گلوی من دستاتو بردار
آهای خبردار
باغ داریم تا باغ
یکی غرق گل
یکی پرخار
یکی سر کار
یکی سر بار
آهای خبردار
یکی سردار...

لینک مطلب در سایت مجاهد: https://bit.ly/2SsolhO

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۷ دی ۱, شنبه

مجاهد شهید کوروش جابانی


مشخصات مجاهد شهید کوروش جابانی
محل تولد: قوچان
تحصیلات: دانشجوي مهندسي
سن: 21
محل شهادت: مشهد
تاریخ شهادت: 1360

به خون شهيدان و پاكان قسم به رزم آوران و دليران قسم
به مهر فروزندة انقلاب كه تابيده بر خلق ايران قسم
به دست پر از پينة كارگر به پاي پر از زخم دهقان قسم
كه تا صبح آزادي توده‌ها
بجنگيم با خون و ايمان قسم

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۷ آذر ۱۷, شنبه

مجاهد شهید رضا حاتمی


مشخصات مجاهد شهید رضا (بهرام) حاتمی
محل تولد: قوچان
تحصیلات: ديپلم
سن: 20
محل شهادت: مشهد
تاریخ شهادت: 1360

آن عاشقان شرزه که با شب نزیستند
رفتند و شهر خفته ندانست کیستند
فریادشان تموج شط حیات بود
چون آذرخش در سخن خویش زیستند

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید


۱۳۹۷ آذر ۱۳, سه‌شنبه

مجاهد شهید سیدمحمد اخوان هاشمی


مشخصات مجاهد شهید سیدمحمد اخوان هاشمی
محل تولد: مشهد
تحصیلات: دانشجوي فيزيک
سن: 28
محل شهادت: مشهد
تاریخ شهادت: 1363

در شهري كه حرم ضامن آهو بود يك زندان هم بود. يك زندان كه قصه هاي زيادي رو توي سينه ي سرد و سياهش پنهان كرده بود. قصه هايي از رويارويي دو نيرويي كه تماماً دشمن همديگر بودند. يكي پاك ترينها بودند و ديگري پليدترينها. يكي انسان و ديگري هيولايي به ظاهر انسان. قصه هايي از بهترين فرزندان اين خاك. قصه، قصه ي زندان وكيل آباد مشهده و قهرمانان دلاوري كه اونجا بودن. محمد يكي از ا ون ها بود.

هرشب اونو براي شكنجه مي بردن.
از شدت فشارهاي جسمي و عصبي بيشتر موهاش سفيد شده بود.
با وجود اينكه پاهاش  تا زانو باندپيچي شده بود و نمي تونست راه بره باز هم زيرشكنجه بردنش.
يه بار كه شكنجه گرا از شلاق زدن خسته شده بودن با  مشت و لگد به جونش افتاده بودن  طوري كه نزديك بود استخوناي قفسه ي سينه ش بشكنه.

دژخيم در برابر اين قله ي شرف و ايثار به زانو در اومده بود. هر كاري كه ميتونست كرد تا شايد بتونه ذره يي در عزم و اراده ش خدشه اي وارد كنه.

با همون وضعيت اونو براي اعدام بردن. ولي نتونستند با اين همه شكنجه هاي وحشيانه حرفي از دهن محمد بيرون بكشن. 

دانشگاه مشهد؛ سال 54. دانشجوهاي رشته ي فيزيك حتما چهره ي مصمم  محمد رو به ياد ميارن.
سال 54 بود كه واردجريان فعاليتهاي دانشجويي شد.توي اعتصابها و فعاليتهاي دانشجويي خيلي پرشوربود. يادمه سال 56 -57 كه اوج انقلاب بود، درس رو رها كرد و بيشتر به فعاليت و مبارزه اهميت ميداد. بلافاصله بعد از پيروزي انقلاب هم در ستاد سازمان فعاليتش رو شروع كرد. با تشكيل انجمن دانشجويان مسلمان اونجا فعال شد و بعدها در معلمي و دانش آموزي و سرانجام در بخش فني مشهد فعاليت ميكرد. از بچگي با بقيه فرق ميكرد و به خاطرصداقت و درستكاري اش بهش ميگفتن محمد امين!

خيابون كوه سنگي, مرداد60 شروعي بود براي رزمي دوباره. محمد شناسايي شده بود و در محاصره ي مزدوراي رژيم قرار گرفته بود. 

خيابان كوهسنگي /  مرداد 1360  / شروع رزمي دوباره! 
محمد وقتي فهميد دارن تعقيبش مي كنن رفت توي يه كوچه ي ديگه و وارد يه خونه شد.
- من مجاهدم. سپاه مي خواد دستگيرم كنه.

مجاهد! كلمه اي كه انگار رمز عبور بود. كلمه اي كه تقدس خاصي داشت. كلمه اي كه به خاطر خون  شهيدان مجاهدخلق, به خاطر فدايي كه مجاهدين در راه انقلاب و بعد از اون هم در راه آزادي به يغما رفته ي مردم نشون داده بودن ارزش و معناي ديگه اي داشت. مجاهد! سالها درد و رنج و جهاد و تلاش و فدا و وفا رو ميشد از وراي اين كلمه حس كرد.

تا گفت مجاهدم زن صاحب خانه  بهش پناه داد. حدود يك ساعت اونجا بود و بعد با لباسي كه از صاحبخانه گرفته بود بيرون اومد. اما كوچه محاصره بود و نتونست فرار كنه.
محمد رو به سپاه ملك آباد بردن. بعد از بازجويي براي بازپرسي و زندان به دادسرا منتقل شد.به 5 سال حبس محكوم شد و به زندان برگشت.
در دي ماه 60 پرونده ي محمد لو رفت. به خاطر تشكيلات زندان بهشون مشكوك شده بودن و همراه با مجاهد شهيد داريوش آذرنگ براي بازجويي به سپاه منتقل شون كردن. به محمد گفته بودن: تشكيلات داخل رو بگو اگه نگي تعزيرت ميكنيم! به خاطر بدن ضعيفي كه داري زود به حرف مياي
روز اول محمد رو از بعد از ناهار تا نصف شب مرتب شلاق ميزدند
اما هنوز مجاهد خلق رو نشناخته بودن. نمي دونستن كه قلب مجاهد خلق مي تپه براي مردمش و با شلاق و شكنجه نميتونن كاري از پيش ببرن. فكر ميكردن ميشه به كوه گفت استوار نباش و ميشه به آسمون گفت سخاوتمند نباش. نميدونستند كه همه چيز مجاهد تنها و تنها براي آزاديه.

سال 61 توي يه فرصت استثنايي وقتي كه محمد از زندان وكيل آباد به سپاه ملك آباد منتقل شده بود ديدمش. مامورين مشغول تحويل دهي بودن و ما حدود 1 ساعت زمان ملاقات داشتيم.گفت حكم داره و روي حرفش ايستاده كه همه چيزايي  كه ميگن دروغه. مشغول صحبت بوديم كه پاسدارها مثل سگ هار دويدن كه ببينن چي شده. هيچ وقت لحظه آخر رو فراموش نميكنم. نايلون كوچيكي كه لباساش توش بود، دستش بود و با چهره اي مصمم بهم لبخند ميزد. هلش دادند توي بند. خداحافظي آخر رو با حركت سر كرد. از تمام چهره و حركات و سكناتش اقتدار واراده رو حس ميكردم. ديگه نديدمش!

مسافرانی در راه اند 
سپيده دم را بر دوش می کشند آنان
لباس صاعقه بر تن دارند 
برادرانم
شب را با واژه هاشان
سوراخ می کنند.

محمد يكي از اين مسافريني بود كه سپيده دم رو به دوش مي كشيد و با مقاومتش شب روسوراخ سوراخ كرده بود. او در وصيتنامه ش اينطور نوشته:

فرازي از  وصيتنامة مجاهد شهيد سيدمحمد اخوان هاشمي
«به نام خدا و به نام خلق قهرمان ايران». مرتجعين كوردل اين سفاكان خون آشام گمان برده اند با به شهادت رساندن بهترين فرزندان خلق و با وسيلة سركوب و اختناقي صدها بار شديدتر از اختناق شاه خائن ميتواند سدي در داره تكامل خدا و خلق ايجاد كنند و يا خللي در اراده و عزم  پولادين اين بهترين فرزندان بوجود آورند. ما در مقطعي حساس از تاريخ قرار گرفته ايم كه شاهد طلوع خورشيدي تابان هستيم كه بدون شك نويدبخش جامعة بيطبقة توحيدي است. آري طلوع خورشيد تابان سازمان مجاهدين خلق ايران كه با اهداف و آرمانهاي توحيدي انقلابي خويش نه تنها ايران را از لوث وجود ارتجاع پاك ميكند، بلكه نور اميدي در دل تمامي خلقهاي تحت ستم جهان روشن كرده. براي من موجب كمال افتخار است كه با ايمان كامل به اهداف و آرمانهاي توحيدي انقلابي سازمان مجاهدين خلق ايران به شهادت برسم. 
… مرگ بر ارتجاع – مرگ بر پيركفتار خون آشام ارتجاع، خميني خونخوار – درود بر سازمان پرافتخار مجاهدين خلق ايران
در اهتزاز باد پرچم سرخ توحيدي – سيد محمد اخوان هاشمي

اميد به همين خورشيد تابان، جامعه ي بي طبقه ي توحيدي بود كه باعث شد محمد تحت سخت ترين شرايط هم، قدمي  عقب نشيني نكنه.
يك روز تو ماه رمضون سال 60 بود كه ديدم محمد رو بعد از شكنجه به زندان آوردند. بهش گفتم چي شد كه تو رو با اين بدن آش و لاش آوردن زندان؟ جواب داد اگه بعد از شكنجه احساس كنن كه ميتونم راه برم  مي آرنم. من هم با تمام توان سعي كردم خودم راه برم و باور كردند و به زندان آوردنم. بعد از چند دقيقه فهميدم روزه است.گفتم با اين وضعيتي كه داري چرا روزه ميگيري؟ بدنت ضعيفتر ميشه. گفت: روزه ميگيرم، چون امكان دارد آخرين روزهاي عمرم باشد و ديگر موقعيت روزه گرفتن نداشته باشم. 

رژيم هميشه ميخواست از بهترين ها سو استفاده كنه. ميخواست اين پاك ترين ها رو به لجن زار خودش بكشاند. تا به وسيله ي او بقيه روهم از مسير شرف و افتخار خارج كنه و بهشون بگه وقتي  بهترين ها كوتاه ميان پس راه خيانت بازه.

بارها شده بود كه پور محمدي, دادستان ضدخلق استان خراسان شخصا سراغ محمد رفته بود. حتي گاهي با خواهش و تمنا و عجز ولابه ازش خواسته بود كه فقط در همين حد قبول كنه كه با ماشين سپاه توي شهر همراه گشتي ها بشه. گفته بود حتي كسي را هم لو نده فقط همينو قبول كن تا انعطافت رو ببينيم و اعدامت نكنيم. جواب محمد فقط يك كلمه بود: «هرگز»

محمد با آگاهي كه داشت، ميدونست اين دام دشمنه، ميدونست اگر در خاكريز دفاعي خودت سوراخي به اندازه يك بند انگشت باز كني، دشمن از همونجا ذره ذره وارد ميشه و موضعت رو اشغال ميكنه. مرز بندي قاطع محمدبا دشمن سفاك رو در تمام صحنه هاي مقاومت اون جابه جا ميشه ديد. صحنه ي ديگه اي از اين قاطعيت رو توي يكي از جلسات دادگاه ميبينيم:

در يكي از دادگاه هايي كه بعد از شكنجه مي بردنش.رازياني, حاكم ضدشرع به خيال اينكه محمد بعد از اين همه شكنجه كيفرخواست رو قبول ميكنه، شروع به خوندن كيفرخواست كرد. وسط خوندنش بود كه محمد گفت: من كه گفتم اينها صحت نداره. رازياني از فرط عصبانيت بلند شد و چنان كشيدة محكمي به گوش او زد كه پردة گوشش پاره شد و شنوايي يك گوشش رو از دست داد.

31فروردين 63  / روز پرواز آخرين
بسم الله الرحمن الرحيم / يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اسْتَعِينُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ {153} وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبيلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاء وَلَكِن لاَّ تَشْعُرُونَ {154} وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِّنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ {155} الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِيبَةٌ قَالُواْ إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّـا إِلَيْهِ رَاجِعونَ {156} أُولَـئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَـئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ {157}  (آيات 153 تا 157- بقره)
اي آنانكه ايمان آورده ايد از صبر و از نماز ياري بجوييد همانا كه خدا با كساني است كه صبر پيشه كرده اند. به كساني كه در راه خدا كشته شده اند مرده نگوييد، آنها زنده اند ولي شما در نمي يابيد و هر آينه بيازماييم شما را به چيزي از ترس و گرسنگي و كاهشي از مالها و جانها و دستاوردهايتان. و مژده بده به صابران، آنانكه هر گاه پيشامدي بديشان رسد گويند ما از خداييم و بسوي او بازميگرديم. همانها كه درودها و رحمت پروردگارشان شامل حالشان است و آنها هدايت شده هستند.

با واژه های تو
من مرگ را محاصره کردم 
در لحظه ای که از شش سو می آمد
آه اين چه بود اين نفس تازه باز
در ريه ی صبح 
با من بگو چراغ حروفت را 
تو از کدام صاعقه روشن کردی ؟
بردی مرا بدان سوی ملکوت زمين 
وين زادن دوباره
بهاری بود 

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۷ آبان ۲۹, سه‌شنبه

مجاهد شهید سیدمحمد غیاث سعیدی


مشخصات مجاهد شهید سیدمحمد غیاث سعیدی
محل تولد: بيرجند
تحصیلات: ديپلم
سن: 21
محل شهادت: تهران
تاریخ شهادت: 1361

تا شكوفه سرخ يك پيراهن
سكوتِ شهرِ خاموش با صداي اولين گلوله شكست. بعد صداي  رگبارهاي بي وقفه بود و صفيرِ ستاره هاي سُربي. جمله ي فرياد بر گلويِ  خيابان جاري شد و در انتها,  گلوله اي نقطه وار بر پايان جمله نشست. حماسه ي دهم مردادماه سال 1361, در خيابان 21 متري جِي اينگونه رقم خورد. 
وقتي رفت بيست و يك ساله بود. شايد بگيد بيست و يكسال كه چيزي نيست. خيلي كمه! شايد بگيد حيف بود. هنوز جووني نكرده بود. اما من هيچوقت حتي براي لحظه اي دچار چنين افكاري در رابطه با محمد غياث نشدم... آخه محمد تو همون بيست و يكسال, كاري كه بايد ميكرد رو كرد, يك دم در اين ظُلام درخشيد و جست و رفت! ... عجب دنياييه! بعضي ها دهه ها زندگي مي كنن بدون اينكه بفهمن براي چي اومدن و براي چي بايد برن. بعضي ها هم هستن كه مثل ِ محمدِ ما, تو سن بيست و يك سالگي زندگي رو معنا مي كنن  و حماسه ساز ميشن.»  

رهگذران خيابون 21 متري جِي در روز دهم مردادماه سال 61, با پيكر غرقه در خون جووني مواجه شدن كه بعد از ساعتها درگيري با پاسدارانِ  ظلمت,  به خاك افتاده بود. هيچكدوم از شاهدين اون حماسه از راهي كه محمد غياث تا رسيدن به قله زندگيش طي كرده بود با خبر نبودن. نمي دونستن كه اون جوونِ دلاور سال 1339, در يكي از روستاهاي اطراف بيرجند به دنيا اومده. نمي دونستن كه كودكيش رو در بين روستائيان محروم و ستمزده گذرونده. حتي اين رو هم نميدونستن كه از نوجواني به تاريخ معاصر ميهنمون وسرنوشت حركتهاي آزاديخواهانه مردم ايران علاقمند بوده. از اينكه محمد غياث, در ابتداي مقطع دبيرستان, به همراه خانواده اش به تهران مياد و از نزديك در جريان مسائل اجتماعي و سياسي پايتخت قرار ميگيره هم بي خبر بودن. 

بيايید با هم به واگويه هاي يكي از دوستان دوران دبيرستان محمد غياث گوش كنيم. 
« محمد!  كجايي رفيق؟ دلم برات يه ذره شده, چه بي خبر رفتي! ... يه عكستو گذاشتم تو كيف جيبيم. هر وقت دلتنگ ميشم ميام سراغت. بعد به چشمهاي پر شورت نگاه مي كنم و ميرم تا روزهاي مدرسه. محمد يادته چه آتيشي ميسوزوندي؟ هرجا كه تو بودي پشت ما هم گرم بود. اصلا دل و جيگر پيدا ميكرديم. يادته چطور پدر اون مديرِ ساواكي رو در آوردي؟ اونقدر ازش متنفر بودم كه حتي اسمش هم يادم نمونده. هيچوقت يادم نميره محمد. يه روز با اون هيكلش اومد وايستاد جلوي تو و بهت گفت: «آخه تو از جون من چي ميخواي؟ » بعد تو مثل شير غريدي و در اومدي كه: «من از تو چيزي نميخوام. ما مديرو معلم متعهد ميخوايم نه ساواكي و نوكر رژيم. » .... باور كن محمد هنوز كه هنوزه وقتي ياد اون جمله ات مي افتم ضربان قلبم تغيير مي كنه. اون مدير ساواكي تو رو ول نكرد. تو هم ولش نكردي. از تحصن و اعتراض و اعتصاب شروع كردي و رفتي تا به آتيش كشيدنِ دفترِ مدير! صداي كوكتل مولوتوفي كه نثارش كردي هنوزم تو گوشمه. شونزده سالت بيشتر نبود, نه؟!»

آره اون موقع 16 سالش بود. سه سال بعد هم وقتي 19 سالش شد, با همون سر پرشوري كه داشت به چهره ي شاخص جوونهاي محله شون در جريان قيام هاي انقلاب ضد سلطنتي تبديل شد. خودش لحظاتِ خاطره انگيز قيام بهمنِ 57 رو اينطور توصيف ميكرد: 
«زيباترين لحظات مبارزه ي مردم, شبي بود كه اكثر زنان و كودكان و جوانان و سالخوردگان, با سلاح و بي سلاح راه رو بر غرش تانكهاي قشون ضد خلقي شاه بستن .»

محمد غياث, همونقدر كه از لحظاتِ همبستگي و ايستادگي مردم به وجد مي اومد, همونقدر هم از مفتخوارگي و موج سواري آخوندهاي بي عمل در جريان انقلاب ضد سلطنتي به خشم مي اومد. 

«آخه بچه ها و جوونهاي مردم دارن ميجنگن و خون ميدن بعد يه آخوند عافيت نشين مثل هادي غفاري بلندگو رو گرفته دستش داره به همون مردم ميگه :«بريد ببينيد اون بالا يه تانك زديم به چه بزرگي!!!! اينا يه مشت فرصت طلبن! ميخوان انقلابو از چنگ مردم در آرن.»

ديدن اين واقعيتها به مرور محمد غياث رو با ماهيت واقعي آخوندهاي دزد آشنا كرد و ضرورت مرزبندي با ارتجاع و رو آوردن به نيروهاي انقلابي رو براش روشن كرد. در همون زمان بود كه به همراه ساير جوونهاي هم سن و سالش اولين انجمن هاي دانش آموزي رو تشكيل داد و بعد از گرفتن ديپلم بطور تمام وقت همراه با دانش آموزان هوادار مجاهدين به فعاليتهاي افشاگرانه پرداخت و جزو اولين گروه از ميليشياهاي مجاهد خلق بود . بعد از اون هم با مطالعه ي آرمانها و اهداف مجاهدين و شركت در ميتينگها و سخنراني هاي مسعود رجوي, آگاهي و شناختش از مجاهدين رو بيشتر  كرد و به انتخابش عمق داد.
   
«ميدوني محمد! خيلي وقتها با ديدن روحيه سرشار و شور و حال تو براي مبارزه, به حالت غبطه ميخوردم. هميشه يه جور بودي! هميشه پرانرژي و عاشق ! چه اون زمان كه توي فاز سياسي, فرمانده تيمهاي ميليشيا بودي و رژه ميرفتي و شعار ميدادي و نشريه ميفروختي, چه اون وقت كه توي فاز نظامي, دليرانه مي جنگيدي و تو دل تاريكي زبونه مي كشيدي! ... اون روز كه خونة برادرتو محاصره كردن رو يادت مياد؟ ميخواستن دستگيرت كنن. دو روز تمام  كوچه هاي اطراف اون خونه رو مراقبت كردن. بعد كه تو اومدي وسط كوچه باهاشون مواجه شدي. 5 تا پاسدار تا دندون مسلح بودن. تو سلاح نداشتي! دستت خالي بود ولي برديش سمت كمرت. پاسدارا حساب كار اومد دستشون! آخه مجاهد ِ خلقو ميشناختن. اهالي محل برام تعريف كردن كه تا ديدن تو دست به كمر شدي, دو تا پا داشتن, دو تا پاي ديگه هم قرض كردن و رفتن كه رفتن. شايد باورت نشه محمد اما, داستانِ قهرماني اون روز تو, مدتها سر زبون اهالي محل بود. به هر كي ميرسيدي با خوشحالي داستانو تعريف ميكرد و به ريش آخوندا ميخنديد. فراموش نميشي رفيق! هنوز هم اسمت سر زبونهاس!» 

شما به من بگيد! بگيد وقتي كه دزد چپاولگر به خونة نوسازمون حمله كرد و هست و نيستمون رو به تاراج برد, وقتي تمام اتاقها رو بر سر اهالي خونه ويران كرد و به جان و مال و ناموسمون دست انداخت. وقتي هوا رو ازمون گرفت و كودكانمون رو بي آينده كرد. اونكه اهل خونه اس چيكار بايد ميكرد؟ اين سئوال جدي ترين سئواليه كه همه اهالي خونه بايد بهش جواب بدن! آيا بايد به مرگ تدريجي تن داد؟ آيا بايد نا اميد شد؟ آيا بايد خونه رو رها كرد؟ آيا بايد با دزد سازش كرد يا بايد به نبرد با دزد نابكار برخاست؟ كدوم يك از اين راه ها درسته؟ تسليم شدن يا ايستادن براي بازپس گيري حقوق به يغما رفته؟ مجاهد شهيد محمد غياث الدينِ سعيدي, 36سال پيش يعني وقتي كه دزد بزرگ آرزوهاي مردم ايران, خميني به كاروانِ انقلا ب زد, راه دوم رو بر گزيد. راه شعله كشيدن وستاره شدن رو!

«محمد! اي كاش كنارت بودم و همنفسي با تو رو تو آخرين لحظاتِ زندگيت تجربه ميكردم. اي كاش كنارت بودم و مي ديدم كه توي اون  ظهر گرم تابستون, چطور از خيابونِ آزادي پيچيدي توي 21 متري جي و به سمت پايين پا تند كردي. نزديك پايگاه ِ همرزمانت كه رسيدي متوجه فضاي مشكوكِ كوچه شدي! بعد صداي رگبارِ مسلسل مزدوران بود كه باعث شد همه چي دستگيرت بشه. معطل نكردي, از رو ديوار يه كوچه پريدي و دويدي تا برسي به كوچه بغلي. اونجا چهارتا مزدور جلوت سبز شدن. با خونسردي از كنارشون رد شدي. يكيشون گفت: آيا اين طرفا يه منافقو نديدي؟ تو بي تفاوت سر تكون دادي و رفتي. اما چند قدم بيشتر نرفته بودي كه يه خائن شناساييت مي كنه و فرياد ميزنه و ميگه بگيريدش اين خودش مجاهده. بعد هم هوشياري تو بوده و كشيدن به موقع سلاح و آغاز نبردي نا برابر. خوش به سعادتت برادر!  مث موج فرا رفتي و خوابِ دريا رو به هم زدي! خوش به سعادتت».

جسارت و شجاعتِ مجاهد شهيد محمد غياثِ سعيد, نقشي از نقشهاي بيشمارِ تابلوي مقاومت مردم ايران در برابر استبداد مذهبيه. تابلويي كه ميره تا به اعتبارِ همين خونهاي آگاهي بخش و همين راهگشايي هاي چشمگير تكميل بشه و فردا رو به تاريخ ايران هديه كنه. در برابرِ عشقِ فروزان اين شهيدِ مجاهد خلق سر تعظيم فرود مياريم و براي ادامه ي مسيرِ تابناكش كه چيزي جز آزادي ايران نبود ميثاق مي بنديم! 

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۷ آبان ۲۲, سه‌شنبه

مجاهد شهید سعید ناجی


مشخصات مجاهد شهید سعید ناجی
محل تولد: مشهد
تحصیلات: متوسطه 
سن: 17
محل شهادت: مشهد
تاریخ شهادت: 1360


فرازي از زندگي مجاهد شهيد «سعيد ناجي»
سعيد پسري آروم و ساكت و بسيار ملايم و مهربان بود؛ با عطوفتي سرشار به مردم كه زبانزد همه بود. 
17دي سال 43 در مشهد بدنيا آمد. دوران دبستانش رو در يكي از دبستانهاي دولتي مشهد گذروند. سال اول دبيرستان رو به دبيرستان ابوذر رفت و از همون اوايل سالهاي 58 كه وارد فعاليت سياسي شد به انجمن جوانان مسلمان محلات پيوست و با شناختي كه توسط برادرش به سازمان مجاهدين خلق پيدا كرده بود و مطالعهاي كه خودش در مورد آرمانها و سازمانهاي مختلف و ايدئولوژي اونها كرده بود به سازمان پيوست. سعيد در درست كردن نمايشگاههاي سازمان و پهن كردن بساطهاي افشاگرانه عليه خميني و رژيمش عنصر فعالي بود. 
از مرداد 60 از خانواده جدا شد و با همة وجود در اختيار سازمان واهدافش قرار گرفت. تا اينكه بعد از دستگيري برادرش شناسايي شد و دستگيرش كردند. 

پاهاي سعيد از شدت شكنجه و كابل كبود شده بود و ورم كرده بود و جاي پابندهاي روي مچهاي پاش ديده ميشد. 
بعد از شكنجه هاي بسيار بالاخره او رو همراه با  برادر 18ساله اش مجيد در سحرگاه 24آبان به شهادت رسوندند.

سعيد  عاشق مطالعه بود. توي كار آنچنان با پشتكار بود كه هيچوقت احساس نميكردي كه خسته اس! آخرين روزهاي قبل از دستگيريش رو با سختي بسيار سپري كرد. هيچوقت يادم نميره! همة دار و ندارش رو در اختيار سازمان قرار داده بود. خيلي مهربون و رئوف بود، باگذشت بود و براي هر كس حاضر به فداكاري بود. بعد از شهادت سعيد، كساني كه حتي با عقيدة  او مخالف بودند اما در غم از دادنش سخت گريه كردند.

آنان…براي دشمني با راستي
اعدام شان کردند
و هنگامي که ياران
با سرود زندگي بر لب
به سوي مرگ مي رفتند
اميدي آشنا مي زد چو گل در چشم شان لبخند
به شوق زندگي آواز مي خواندند
و تاپايان راه روشن خود با وفا ماندند.

مریم رجوی: از عموم هموطنان می‌خواهم در کارزار ملی جمع‌آوری اطلاعات شهیدان، پیدا کردن مزارهای پنهان‌شده، و افشای آخوندها و جلادان دست‌اندرکار این جنایت، فعالانه مشارکت کنند.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۷ آبان ۲۰, یکشنبه

مجاهد شهید اعظم صفاران


مشخصات مجاهد شهید اعظم صفاران
محل تولد: قوچان
تحصیلات: متوسطه 
سن: 18
محل شهادت: قوچان
تاریخ شهادت: 1361

مریم رجوی: این زمزمه نیمه‌شبان آن‌هاست که هنوز به گوش می‌رسد:
من مرغ آتشم
می‌سوزم از شراره‌ ا‌ین عشق سرکشم
چون سوخت پیکرم،
چون شعله‌ها‌ی سرکش جانم فرو نشست،
آنگاه باز،
از دل خاکستر
بار دگر تولد من
آغاز می‌شود.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۷ آبان ۱۴, دوشنبه

مجاهد شهید پرویز قوامیان


مشخصات مجاهد شهید پرویز قوامیان
محل تولد: سبزوار
تحصیلات: ديپلم
سن: 22
محل شهادت: مشهد
تاریخ شهادت: 1360

آه... اگر آزادي سرودي ميخواند
كوچك
همچون گلوگاه پرنده ئي
هيچ كجا ديواري فروريخته برجاي نميماند. 

راستي اگه آزادي يه روز بخواهد سرودي بخواند يا حرفي بزند, به نظر شما از چه مي گويد؟ از سالهاي دور و درازي كه در اسارت بوده است؟  از دردهايش؟ از تاريكي كه او را  اسير كرده بود؟ از چشمهايي كه منتظرش بودند يا از چشم به راهيهاي خودش؟ از فريادهايي كه بخاطرش كشيده شد يا فريادهاي خودش در قفس؟ 

اگر آزادي سرودي ميخواند 
كوچك كوچك تر حتي از گلوگاه يكي پرنده 
ساليان بسيار نميبايست دريافتن را 
كه هر ويرانه نشاني از غياب انساني است
كه حضور انسان 
آبادانيست 

ميگن براي هر چيزي آستانه اي هست, آستانه درد, آستانه عشق, آستانه تحمل… يعني براي هر چيزي سقفي وجود داره شاخصي هست, حد و مرزي  هست و نهايتي! ميگن هميشه اين آستانه ها ميزان ثابتيه. ميگن انسانهاي كمي هستن كه ميتونن نهايت ها رو بينهايت كنن… من اما,  كسايي رو ميشناسم كه آستانه تحمل و اراده شون رو به اندازه آستانه عشقشون به آزادي اونقدر بالا  و بالا ميبرن كه كلمه آستانه از معني مي افته و مرزي  و شاخصي ديگه وجود نداره…اونقدر كه همه حصارها رو ميشكنن, همه بندها رو پاره ميكنن, اونقدر كه خودشون به درجات والاي انسان متعالي ميرسن. به قول شاعر رسد آدمي به جايي كه بجز خدا نبيند! 

پرويز با انقلاب ضد سلطنتي با سازمان مجاهدين خلق ايران آشنا شد و به عنوان هوادار كار ميكرد, بعد از30 خرداد سال60  كه خميني تمام روزنه هاي آزادي رو بست و تصميم گرفت چهرة مستبد خودش رو بيپرده نشون بده و به تظاهرات مسالمت آميز مردم دستور تيراندازي داد و بعد از روزي كه به قول خود پرويز  مرز بين حق و باطل و خلق و ضد خلق ديگه روشن شده بود, به صورت شبانه روزي فعاليتهاش رو ادامه ميداد تا اينكه در تهران دستگير شد. شهامت و مقاومتش اونقدر زياد بوده كه رئيس دادگاه موسوم به انقلاب, حكم اعدام زير شكنجه براش صادر كرد.

یکی از همرزمان پرویز: يه بار تو سال 60, چند روز بعد از 30 خرداد تو يه قرار كه با هم داشتيم و بحث 30 خرداد رو من كردم پرويز خط خيلي باريكي  روي زمين كشيد و گفت: غلام بعضي اوقات مرز بين حق و باطل وخلق و ضد خلق از اين هم باريكتره , بايد مواظب بود كه هيچ وقت از اين خط عبور نكني, پل صراط به راستي بعضي وقتها اينه…

حكم آخوند مرتجعي كه بعنوان قاضي كار ميكرد, اعدام بود. البته قبل از اعدام اون رو تا سرحد مرگ شكنجه ميكردند. پس از شكنجة فراوان بود , پاسداران جلاد هم با پنجه هاي وحشي و انواع و اقسام شكنجه ها تلاش ميكردن تا اون رو در هم بشكنن,  اما مقاومت پرويز زير شكنجه اونها رو به زانو در آورده بود.

اگر بايد در برابر گلوله هاي مذاب بايستم
اگر بايد نفسهاي آخر خود را بكشم و آنگاه در خون غلتم
دشمن انسان سازش نميكنم 
و تا پايان ميجنگم
اما از تكرار نام مقدس آزادي باز نمي ايستم.

وقتي به بند آوردنش از شدت شكنجه, از اون جثه و هيكل قوي چيزي نمونده بود, ولي با اراده يي كه داشت شروع به ورزش كرد و تنها كسي بود كه ديدم دنبال نقشه زندانه و به هر دري ميزد كه بتونه فرار كنه, با اومدن پرويز و اون روحيه جنگندگي اش شاخص مقاومت بود, روحيه عجيبي داشت, يه تهاجم فوق العاده, تو كمترين وقت لب خوني رو ياد گرفت و زماني كه به هواخوري ميرفت از تكون خوردن لب بچه ها اخبار و اطلاعات رو ميگرفت و به بقيه بچه ها هم ميداد. شكنجه گرها, اونقدر شكنجه اش كرده بودن كه ديگه اواخر پاييز سال 60 كه بچه ها اون رو ديده بودن نيمي از بدنش فلج شده بوده و نميتونسته راه بره و بالاخره پاييز سال 61  در زير شكنجه هاي وحشيانه پاسداران به شهادت رسيد. 

فريادي در افكن و جانت را به تمامي پشتوانه آن كن
فرياد آزادي!

به نظر شما اگه يه روز آزادي سرودي بخونه, اگه يه روزي آزادي بخواد حرف بزنه نام و خاطره پرويز و پرويز ها كه فرياد آزادي سردادند و جونشون رو پشتوانه اين فرياد كردند تو تك تك واژه هاشون نيست؟ 

مریم رجوی: بله، چنان‌که مسعود، درباره این شهیدان گفته‌ است:‌ این خونهای پاک، جوشیدن آغاز خواهد کرد... و خمینی نخواهد توانست این شعله را خاموش کند... 

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۷ آبان ۲, چهارشنبه

مجاهد شهید عبدالقادر شمس الدینی


مشخصات مجاهد شهید عبدالقادر شمس الدینی
محل تولد: قوچان
شغل: -
سن: -
تحصیلات: -
محل شهادت: -
تاریخ شهادت: -

متاسفانه از اين شهيد  قهرمان اطلاعات تکمیلی نداريم بنابراين از هموطنانى كه اين قهرمان خلق را مي‌شناسند درخواست داريم اطلاعات خود را به آدرس aida.nikjo@gmail.com براى ما ارسال كنند.

مریم رجوی: از عموم هموطنان می‌خواهم در کارزار ملی جمع‌آوری اطلاعات شهیدان، پیدا کردن مزارهای پنهان‌شده، و افشای آخوندها و جلادان دست‌اندرکار این جنایت، فعالانه مشارکت کنند.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۷ مهر ۲۵, چهارشنبه

مجاهد شهید ابوالفضل خوش الحان


مشخصات مجاهد شهید ابوالفضل خوش الحان
محل تولد: قوچان
تحصیلات:‌ دانش آموز
سن: 17
محل شهادت: قوچان
تاریخ شهادت: 1361

متاسفانه از اين شهيد  قهرمان عکس، خاطرات و زندگینامه نداريم بنابراين از هموطنانى كه اين قهرمان خلق را مي‌شناسند درخواست داريم اطلاعات خود را به آدرس aida.nikjo@gmail.com براى ما ارسال كنند

مریم رجوی: خونهای مجاهدین و مبارزین آرمانخواه، هرگز از جوشش بازنمی‌ماند و در تمام این سالیان، روح عصیان و اعتراض جامعه ایران در پیکار با رژیم ولایت فقیه بوده است.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۷ مهر ۲۳, دوشنبه

مجاهد شهید گل محمد امینی


مشخصات مجاهد شهید گل محمد (کریم) امینی
محل تولد: زاهدان
شغل: -
سن: 34
تحصیلات: -
محل شهادت: عراق
تاریخ شهادت: 1382

مریم رجوی: پارلمانها، احزاب سیاسی، سازمانهای مدافع حقوق‌بشر، رهبران مذهبی و شخصیتهای سیاسی و اجتماعی در کشورهای مختلف را فرا می‌خوانم که برای همبستگی با مردم ایران، قتل‌عام زندانیان سیاسی ایران را قاطعانه محکوم کرده و از دولتهای خود بخواهند ادامه روابط سیاسی و تجاری با استبداد مذهبی را به توقف اعدام و شکنجه در ایران مشروط کنند.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۷ مهر ۲۰, جمعه

مجاهد شهید مرتضی طاهراردبیلی ثانی


مشخصات مجاهد شهید مرتضی طاهراردبیلی ثانی
محل تولد: مشهد
تحصیلات: دانشجوي مهندسي
سن: 34
محل شهادت: شوش
تاریخ شهادت: 1367

مریم رجوی: این زمزمه نیمه‌شبان آن‌هاست که هنوز به گوش می‌رسد:
من مرغ آتشم
می‌سوزم از شراره‌ ا‌ین عشق سرکشم
چون سوخت پیکرم،
چون شعله‌ها‌ی سرکش جانم فرو نشست،
آنگاه باز،
از دل خاکستر
بار دگر تولد من
آغاز می‌شود.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۷ مهر ۱۵, یکشنبه

یاد واره شهیدان مجاهد خلق درشهر بجنورد بخش دوم


یاد واره شهیدان مجاهد خلق درشهر بجنورد
شیر زنان و کوه مردانی که جان خویش را نثار راه  آزادی کردند. 




با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

یاد واره شهیدان مجاهد خلق درشهر بجنورد


یاد واره شهیدان مجاهد خلق درشهر بجنورد 
شیر زنان و کوه مردانی که جان خویش را نثار راه  آزادی کردند. 




با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۷ مهر ۷, شنبه

مجاهد شهید حمید ذاکریان


مشخصات مجاهد شهید حمید ذاکریان
محل تولد: نيشابور
شغل: -
سن: 35
تحصیلات: متوسطه
محل شهادت: کرمانشاه
تاریخ شهادت: 1380

مریم رجوی: قیام و جنبشی که امروز در سرتاسر میهن جریان دارد، امتداد همان ایستادگی سرخ‌فام است و کانونهای شورشی و پیشگامان جنبش دادخواهی ادامه‌دهندگان راه همان قهرمانان‌ هستند.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۷ شهریور ۳۰, جمعه

مجاهد شهید مجتبی رستمی


مشخصات مجاهد شهید مجتبی رستمی
محل تولد: مشهد
تحصیلات: متوسطه
سن: 19
محل شهادت: مشهد
تاریخ شهادت: 1360

مریم رجوی: از خانواده‌های شهیدان و زندانیان سیاسی می‌خواهم که با حضور بر سر مزار شهیدان، حق پایمال‌شده خود برای برپایی مراسم بزرگداشت فرزندان قهرمان خود را به رژیم آخوندی تحمیل کنند. 

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

مجاهد شهید مرتضی لقاء برازنده

مرتضی لقاء برازنده (امین) سال۱۳۳۶ در شهر مشهد به‌دنیاآمد. پس از گذراندن تحصیلات متوسطه وارد دانشگاه شد. مرتضی یکی از هزاران دانشجویی است که ...