در گرامیداشت
25مین سالگرد شهادت دکتر کاظم رجوی شهید بزرگ حقوق بشر
پروفسور ژان زيگلر، استاد حقوق
از سوئيس
نايب رئيس كميته مشورتي شوراي
حقوق بشر ملل متحد:
آخوندها اميدوار بودند كه
مقاومت ايران را در سكوت تمام
له كنند و بكشند و تلاش كردند
كاظم رجوي را حذف كنند
اما كاظم با صداقتش و با نيروي
اعتقاد راسخي كه داشت
تبديل به صداي رساي مقاومت شد
صداي او صدايي بود كه داراي نفوذ
معنوي زيادي بود
و فكر ميكنم به يمن وجود او، از همان ابتدا و با
سرعت زياد
چهره واقعي رژيم ملاها فاش شد
او صداي شهيدان بود
وقتي به رزمندگاني كه در ليبرتي
درخطر هستند
فكر مي كنم آن را ادامه مبارزه كاظم
مي بينم
هر روزي كه با مقاومت ساكنان ليبرتي
مي گذرد
آزادي در سراسر جهان تكريم و تقويت ميشود
امروز مسعود بدون كاظم است ولي من
مطمئن هستم
كه ياد كاظم نه فقط براي ما مبارزان
معمولي بلكه
براي مسعود نيز نيرو بخش است
چه گوارا هميشه ميگفت انقلابيون
شهيد هرگز نمي ميرند
زيرا آنها مانند ستارگاني هستند
كه اگر چه مرده اند
ولي نور آنها همچنان تا قرنها به
ما مي تابد
پروفسور ژان زيگلر، استاد حقوق از سوئيس نايب رئيس كميته مشورتي شوراي حقوق
بشر ملل متحد:
....او (كاظم رجوي)، اولين سفير ايران در اينجا، پس از سرنگوني شاه و آزاد شدن
ايران بود، و به سرعت به دلايل معنوي و حقوق بشر از رژيم جديد ايران گسست، زيرا قطعاً
او ديكتاتوري تروريست خميني را نمي پذيرفت. و از اين لحظه ببعد - كه من هم او را در Chemain do veloure شناختم. او تبديل به
صداي رساي مقاومت ايران در كميسيون حقوق بشر سازمان ملل كه امروز تبديل به شوراي حقوق
بشر شده است، گشت، و عملاً يكه و تنها، و فقط با ياري ظرفيت عظيم تحليلي و استعداد
ديپلماتيك خودش و همچنين، به دليل چيزي كه در محيط بين المللي نقش زيادي دارد، يعني
صميميتي كه از خود ساطع ميكرد، زيرا گرمابخش بود، و به طور كامل به حرفهايي كه ميزد
وفادار بود، به اين دلايل، او نقشي بسيار مهم در كميسيون حقوق بشر سازمان ملل ايفا
كرد، و در هر جلسه، او صداي مقاومت ايران را به گوش نمايندگان رساند. به دفعات بيشمار،
سفير ايران در سازمان ملل، تلاش كرد نزد مدير كرسي اروپايي سازمان ملل و دبير كل كميسيون
حقوق بشر، و نزد كميسر عالي حقوق بشر دخالت كند، تا كاظم رجوي را ساكت و حذف كند، ولي
هميشه شكست خوردند. زيرا شخصيت كاظم و نيروي اعتقاد راسخ او، صداقت روشنفكرانه كامل
او باعث شده بود داراي پرستيژي باشد، كه حتي آخوندها، و فرستاده هاي رژيم ايران و سفير
و رئيس هيئت ايران در ژنو، نميتوانستند كاري عليه او بكنند و نمي توانستند او را ساكت
كنند. صداي او صدايي بود كه داراي نفوذ معنوي زيادي بود. و فكر ميكنم به يمن وجود او،
از همان ابتدا و با سرعت زياد، چهره واقعي رژيم ملاها فاش شد. و همچنين روشن است كه
او صداي شهيدان بود. آخوندها اميدوار بودند كه بتوانند مقاومت ايران را در سكوت تمام
بكشند و له كنند و حذف كنند، كما اينكه همچنانكه ميدانيد، هزاران شهيد را به قتل رساندند،
ولي به دليل كاظم اين كار براي آنها غير ممكن بود. زير اسم هر يك از شهدا، توسط او
در كميسيون حقوق بشر و در برابر خبرنگاران و در برابر كشورهاي جهان اعلام ميشد. البته
اين مانع از جنايات آخوندها، كه تا همين امروز هم ادامه دارد نشد، ولي اين به شهدا
شأن و جايگاه آنها را داد و قطعا فداكاري آنها را درخشان تر كرد.
بسيار قبل از اينكه من كاظم را در كميسيون حقوق بشر و در انستيتو، كه در آن همكار
هم بوديم، بشناسم، او قبل از هر چيز برادر مسعود بود. و زمانيكه كاظم هنوز در اينجا
يك دانشجو بود، من به ياد دارم، و بسيار انگيزاننده بود، كه چطور زمانيكه مسعود توسط
شاه محكوم به مرگ شد، او زمين و زمان را بسيج كرد.
كاظم يك استراتژي بسيار دقيق داشت. او دوست من بود. وزير امور خارجه در آن زمان،
كه پير گرابر Piere Graber نام داشت، از همان حزب ما
بود، يعني حزب سوسياليت. شاه ايران تعطيلات خود را در هتل Soulf reta در سنت موريس ميگذراند. و كاظم با كمك همه دوستان
سوسياليستش ترتيبي داد كه پير گرابر در سنت موريس در ... سوئيس با شاه ملاقات كند،
تا از او بخواهد حكم مسعود را تخفيف دهد.
فكر ميكنم اين در تاريخچه كنفدراسيون ... منحصر به فرد است كه يك مشاور فدرال
و يك وزير كه در آن زمان رئيس كنفدراسيون(رئيس جمهور سوئيس) بود، نزد يك رئيس كشور
ديگر برود تا از او خواهان تخفيف حكم مبارزي از يك كشور خارجي بشود. اين سفر پرزيدنت
پير گرابر به سنت موريس به نزد شاه، بواسطه شكيبايي و مبارزه و ظرفيت كاظم شكل گرفت
كه به طور شبانه روزي با ما تماس مي گرفت، و ميگفت بياييد و به من كمك كنيد، و ما از
همه طرف فشار روی رئيس كنفدراسيون سوئيس را انجام داديم تا اينكه او قانع شد و با رانندهاش
سوار خودروي مرسدس بنز خود شد و به سنت موريس رفت، با شاه صحبت كرد، و به شاه گفت كه
گوش كنيد، يك نفر هست كه به مرگ محكوم شده و او يك رزمنده آزادي است، و برادر يكي از دوستان ما است كه يك استاد قديمي دانشگاه
در ژنو است و پرستيژ زيادي دارد و نام او كاظم رجوي است. ما به نام سوئيس از شما ميخواهيم
اين حكم مرگ را لغو كنيد و شاه تسليم شد و
خوشبختانه مسعود از اعدام نجات پيدا كرد.
ولي اين عميقاً انگيزاننده بود كه ببينيم كاظم به يمن درايت خود، و نه اينكه صرفا
از روي برآشفتگي فرياد برآورد و اعتراض كند. او فشار را از همه سو روي رئيس كنفدراسيون
سازماندهي كرد، با رئيس كنفدراسيون بحث و جدل كرد، مبارزه مجاهدين را با جزئيات عليه
ساواك، و ديكتاتوري شاه، و اينكه هدف مجاهدين چيست را به وي توضيح داد. و در نهايت
رئيس كنفدراسيون (رئيس جمهور سوئيس) قانع شد و براي گفتگوي شخصي با شاه ايران به سنت
موريس رفت. آنجا بود كه من فهميدم كاظم رجوي از چه ساخته شده بود، و نيروي باور نكردني
جنبشي كه او شكل داد از كجا نشأت ميگرفت. البته از آن نقطه، يك دوستي خلل ناپذير نسبت
به وي متولد شد.
او يك ايراني بود كه در يك فرهنگ هزاران ساله به دنيا آمده بود و داراي احساسات
شاعرانه خارق العاده اي بود. و براي من، شناخت كاظم رجوي يكي از بزرگترين وقايع زندگي
ام است.
مرگ وي مانند مرگ يك برادر روي من تأثير گذاشت و خيلي بيش از اينكه مرا غمگين
كند، مرا كاملاً نابود كرد. من خودم را به ميزاني مسئول آن ميدانستم، زيرا كاظم بعضاً
در باره تهديداتي كه دريافت ميكرد با من صحبت ميكرد. مرگ (درمورد كاظم) كلمه درستي
نيست، زيرا حضور تمام عيار او حس ميشود. روشنايي او ما را نوراني ميكند. و هميشه من
با قدر داني عميقي نسبت به همه چيزهايي كه به من ياد داد به كاظم فكر ميكنم. به خاطر
نمونهاي از شجاعت و آزادگي و مبارزه كه به من داد، و به خاطر همبستگي تمام عيار. وقتي
به رزمندگاني كه در ليبرتي زنداني هستند، و زندگي شان هر روز در خطر است فكر ميكنم،
آنرا ادامه مبارزه كاظم مي بينم. فكر ميكنم همه مردم آزاد دنيا قدرداني عميقي به مقاومت
ايران مديون هستند، زيرا مبارزه اي كه ساكنان زنداني مقاوم ليبرتي پيش ميبرند، مبارزهاي
براي تمامي انسانيت است. كه نشان مي دهد كه انسان نبايد در برابر ترور و در برابر يك
رژيم جنايتكار در برابر كينه و بويژه در برابر سكوت تسليم شود و آنرا بپذيرد. بايد
سكوت را با مقاومت در هم شكست. هر روزي كه با مقاومت ساكنان ليبرتي ميگذرد، آزادي در
سراسر جهان تكريم شده و تقويت ميشود. چيزي كه ما در بيرون از ليبرتي و در كشورهاي دمكراتيك
بايد انجام بدهيم و آن چيزي كه ميراثي است كه كاظم براي ما بر جاي نهاده است، و فرماني
كه به ما داده است و بايد آنرا پاس بداريم، اين است كه براي حفاظت از ليبرتي تلاش
كنيم، تا مقاومت ايران بتواند پيشروي كند، و عاديسازي و بي تفاوتي برقرار نشود و هيچ
كس در كشورهاي دمكراتيك در نهايت اين رژيم وحشتناك ملاها را ، كه چندين سال است مردم
ايران را لگد مال ميكند نپذيرد. قاتلان كاظم در قدرت هستند. اين قابل تحمل نيست و بايد
آنرا محكوم كرد. نبايد در مبارزه و در همبستگي با زندانيان ليبرتي كه هر روز با مقاومت
خود به ما و به تمامي دنيا، الگويي براي شرافت انساني ارائه ميكنند، از خود ضعف نشان
داد.
ساكنان ليبرتي و كاظم رجوي و تمامي مجاهدين، باعث افتخار انسانيت هستند.
ملاها دشمنان انسانيت هستند. كاظم براي مبارزه با آنها از جان خود مايه گذاشت.
شهادت كاظم فراموش شده نيست. به ياد داشته باشيد كه مبارزه ما، و مبارزه زنان و مردان
ساكن زندان ليبرتي، نمونه اي درخشان از مقاومت است، كه عليرغم خطري كه از جانب حملات
مكرر عليه اشرف و ليبرتي متوجه آنهاست، و با بي تفاوتي كامل رخ داد، به رغم اين واقعيت،
آنها با مقاومت خود همچنان نمونهاي درخشان براي ما هستند كه تمامي جهان را روشن ميسازد
و نشان ميدهد كه مردان و زنان آزاد ميتوانند demasquer و مقاومت كنند، و در نهايت، روزي مطمئن هستم در
آينده پيروز خواهند بود.
احترام و قدرداني عميق ما متوجه مقاومين ليبرتي و همه مجاهدين است، زيرا آنها
افتخار انسانيت هستند.
يكي از چيزهايي كه بسيار مرا تحت تأثير قرار ميدهد، نامه نگاري هاي بين كاظم و
مسعود است كه هر از گاهي و بعضا به طور تصادفي به دست من ميرسيد. در اين مكاتبات، نه
تنها ميتوان احترام عظيمي از سوي كاظم نسبت به برادرش حس كرد، بلكه همچنين مي توان
محبت عميقي را نيز احساس كرد. اعتماد متقابلي كه بلافاصله به چشم من زد. و بين اين
دو برادر مشهود بود كه بسا بيشتر از يك همكاري و همبستگي سياسي دركار است. عشقي عميق
بين آنها وجود داشت. برادري و تفاهم بدون كلام. و ديدن اين دو نفر در كنار هم بسيار
زيبا بود. تجسم يك برادري واقعي بود. و من فكر ميكنم مسعود نيروي زيادي به كاظم در
مبارزه او ميداد. امروز مسعود بدون كاظم است، ولي من مطمئن هستم كه ياد كاظم ، و نه
فقط براي ما مبارزان معمولي، بلكه براي مسعود نيز نيرو بخش است. چه گوارا هميشه ميگفت
انقلابيون شهيد، هرگز نمي ميرند، زيرا آنها مانند ستارگاني هستند كه اگر چه مرده اند،
ولي نور آنها همچنان تا قرنها به ما ميتابد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر