مهشید مجاوریان وقایع پس از اعدام میترا و ماندانا مجاوریان را چنین روایت میکند
« روزی که گل و شیرینی آوردند دم در خانه، بین روزهای اول و هفتم میترا و ماندانا بود. در خانه عزاداری بود، رفت و آمد بود و خیلی شلوغ بود. در واقع چون خیلیها را اعدام کرده بودند، خانوادههای این زندانیان در خانه ما با هم مراسم مشترک داشتند. خلاصه یک ماشین از سپاه آمده، در باز بوده، یکی از اقوام نزدیک ما دم در بوده. بهش گفتهاند این گل و شیرینی است، چون بچههای شما قبل از اعدام با برادرهای پاسدار ازدواج کردهاند. این خانوم فامیل ما گل و شیرینی را میگیرد و همانجا میاندازد توی سطل آشغال و با کسی هم صحبتش را نمیکند. تا اینکه چند سال بعد خودش به من گفت. پدرم که در آن زمان زندان بود و خبردار نشد. تا همین امروز هم پدر و مادرم خبردار نشدهاند. من خودم هیچوقت با خانوادهام صحبتش را نکردهام چون فکر میکنم طاقتش را ندارند. البته مادرم یک بار بعدها از من سئوال کرد: فکر میکنی با بچههای ما هم این کارها را کردند؟ من گفتم: نمیدانم، شما چه فکر میکنید؟ گفت: نه، فکر نکنم. یعنی هنوز امید و آرزوی قلبیاش این بود که این کار را نکرده باشند. احتمالاً از خانوادههای دیگر شنیده بود که به بچههایشان تجاوز شده است. چون هر جمعه با هم سر خاک این بچهها میرفتند.»با ما در كانال #تلگرام پيشتازان راه #آزادي ايران همراه شويد https://Telegram.me/shahidanAzadi
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر