مشخصات مجاهد شهید پرویز قوامیان
محل تولد: سبزوار
تحصیلات: ديپلم
سن: 22
محل شهادت: مشهد
تاریخ شهادت: 1360
آه... اگر آزادي سرودي ميخواند
كوچك
همچون گلوگاه پرنده ئي
هيچ كجا ديواري فروريخته برجاي نميماند.
راستي اگه آزادي يه روز بخواهد سرودي بخواند يا حرفي بزند, به نظر شما از چه مي گويد؟ از سالهاي دور و درازي كه در اسارت بوده است؟ از دردهايش؟ از تاريكي كه او را اسير كرده بود؟ از چشمهايي كه منتظرش بودند يا از چشم به راهيهاي خودش؟ از فريادهايي كه بخاطرش كشيده شد يا فريادهاي خودش در قفس؟
اگر آزادي سرودي ميخواند
كوچك كوچك تر حتي از گلوگاه يكي پرنده
ساليان بسيار نميبايست دريافتن را
كه هر ويرانه نشاني از غياب انساني است
كه حضور انسان
آبادانيست
ميگن براي هر چيزي آستانه اي هست, آستانه درد, آستانه عشق, آستانه تحمل… يعني براي هر چيزي سقفي وجود داره شاخصي هست, حد و مرزي هست و نهايتي! ميگن هميشه اين آستانه ها ميزان ثابتيه. ميگن انسانهاي كمي هستن كه ميتونن نهايت ها رو بينهايت كنن… من اما, كسايي رو ميشناسم كه آستانه تحمل و اراده شون رو به اندازه آستانه عشقشون به آزادي اونقدر بالا و بالا ميبرن كه كلمه آستانه از معني مي افته و مرزي و شاخصي ديگه وجود نداره…اونقدر كه همه حصارها رو ميشكنن, همه بندها رو پاره ميكنن, اونقدر كه خودشون به درجات والاي انسان متعالي ميرسن. به قول شاعر رسد آدمي به جايي كه بجز خدا نبيند!
پرويز با انقلاب ضد سلطنتي با سازمان مجاهدين خلق ايران آشنا شد و به عنوان هوادار كار ميكرد, بعد از30 خرداد سال60 كه خميني تمام روزنه هاي آزادي رو بست و تصميم گرفت چهرة مستبد خودش رو بيپرده نشون بده و به تظاهرات مسالمت آميز مردم دستور تيراندازي داد و بعد از روزي كه به قول خود پرويز مرز بين حق و باطل و خلق و ضد خلق ديگه روشن شده بود, به صورت شبانه روزي فعاليتهاش رو ادامه ميداد تا اينكه در تهران دستگير شد. شهامت و مقاومتش اونقدر زياد بوده كه رئيس دادگاه موسوم به انقلاب, حكم اعدام زير شكنجه براش صادر كرد.
یکی از همرزمان پرویز: يه بار تو سال 60, چند روز بعد از 30 خرداد تو يه قرار كه با هم داشتيم و بحث 30 خرداد رو من كردم پرويز خط خيلي باريكي روي زمين كشيد و گفت: غلام بعضي اوقات مرز بين حق و باطل وخلق و ضد خلق از اين هم باريكتره , بايد مواظب بود كه هيچ وقت از اين خط عبور نكني, پل صراط به راستي بعضي وقتها اينه…
حكم آخوند مرتجعي كه بعنوان قاضي كار ميكرد, اعدام بود. البته قبل از اعدام اون رو تا سرحد مرگ شكنجه ميكردند. پس از شكنجة فراوان بود , پاسداران جلاد هم با پنجه هاي وحشي و انواع و اقسام شكنجه ها تلاش ميكردن تا اون رو در هم بشكنن, اما مقاومت پرويز زير شكنجه اونها رو به زانو در آورده بود.
اگر بايد در برابر گلوله هاي مذاب بايستم
اگر بايد نفسهاي آخر خود را بكشم و آنگاه در خون غلتم
دشمن انسان سازش نميكنم
و تا پايان ميجنگم
اما از تكرار نام مقدس آزادي باز نمي ايستم.
وقتي به بند آوردنش از شدت شكنجه, از اون جثه و هيكل قوي چيزي نمونده بود, ولي با اراده يي كه داشت شروع به ورزش كرد و تنها كسي بود كه ديدم دنبال نقشه زندانه و به هر دري ميزد كه بتونه فرار كنه, با اومدن پرويز و اون روحيه جنگندگي اش شاخص مقاومت بود, روحيه عجيبي داشت, يه تهاجم فوق العاده, تو كمترين وقت لب خوني رو ياد گرفت و زماني كه به هواخوري ميرفت از تكون خوردن لب بچه ها اخبار و اطلاعات رو ميگرفت و به بقيه بچه ها هم ميداد. شكنجه گرها, اونقدر شكنجه اش كرده بودن كه ديگه اواخر پاييز سال 60 كه بچه ها اون رو ديده بودن نيمي از بدنش فلج شده بوده و نميتونسته راه بره و بالاخره پاييز سال 61 در زير شكنجه هاي وحشيانه پاسداران به شهادت رسيد.
فريادي در افكن و جانت را به تمامي پشتوانه آن كن
فرياد آزادي!
به نظر شما اگه يه روز آزادي سرودي بخونه, اگه يه روزي آزادي بخواد حرف بزنه نام و خاطره پرويز و پرويز ها كه فرياد آزادي سردادند و جونشون رو پشتوانه اين فرياد كردند تو تك تك واژه هاشون نيست؟
مریم رجوی: بله، چنانکه مسعود، درباره این شهیدان گفته است: این خونهای پاک، جوشیدن آغاز خواهد کرد... و خمینی نخواهد توانست این شعله را خاموش کند...
با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر