۱۳۹۴ اردیبهشت ۶, یکشنبه

ایران - در گرامیداشت 25مین سالگرد شهادت دکتر کاظم رجوی شهید بزرگ حقوق بشر




در گرامیداشت 25مین سالگرد شهادت دکتر کاظم رجوی شهید بزرگ حقوق بشر


پروفسور ژان زيگلر، استاد حقوق از سوئيس
نايب رئيس كميته مشورتي شوراي حقوق بشر ملل متحد:
آخوندها اميدوار بودند كه مقاومت ايران را در سكوت تمام
له كنند و بكشند و تلاش كردند كاظم رجوي را حذف كنند 
اما كاظم با صداقتش و با نيروي اعتقاد راسخي كه داشت
تبديل به صداي رساي مقاومت شد

صداي او صدايي بود كه داراي نفوذ معنوي زيادي بود
 و فكر ميكنم به يمن وجود او، از همان ابتدا و با سرعت زياد
چهره واقعي رژيم ملاها فاش شد او صداي شهيدان بود

وقتي به رزمندگاني كه در ليبرتي  درخطر هستند
فكر مي كنم آن را ادامه مبارزه كاظم مي بينم
هر روزي كه با مقاومت ساكنان ليبرتي مي گذرد
 آزادي در سراسر جهان تكريم و تقويت ميشود

امروز مسعود بدون كاظم است ولي من مطمئن هستم
كه ياد كاظم نه فقط براي ما مبارزان معمولي بلكه
 براي مسعود نيز نيرو بخش است
چه گوارا هميشه ميگفت انقلابيون شهيد هرگز نمي ميرند
زيرا آنها مانند ستارگاني هستند كه اگر چه مرده اند
ولي نور آنها همچنان تا قرنها به ما مي تابد

پروفسور ژان زيگلر، استاد حقوق از سوئيس نايب رئيس كميته مشورتي شوراي حقوق بشر ملل متحد:
....او (كاظم رجوي)، اولين سفير ايران در اينجا، پس از سرنگوني شاه و آزاد شدن ايران بود، و به سرعت به دلايل معنوي و حقوق بشر از رژيم جديد ايران گسست، زيرا قطعاً او ديكتاتوري تروريست خميني را نمي پذيرفت. و از اين لحظه ببعد -  كه من هم او را در Chemain do veloure شناختم. او تبديل به صداي رساي مقاومت ايران در كميسيون حقوق بشر سازمان ملل كه امروز تبديل به شوراي حقوق بشر شده است، گشت، و عملاً يكه و تنها، و فقط با ياري ظرفيت عظيم تحليلي و استعداد ديپلماتيك خودش و همچنين، به دليل چيزي كه در محيط بين المللي نقش زيادي دارد، يعني صميميتي كه از خود ساطع ميكرد، زيرا گرمابخش بود، و به طور كامل به حرفهايي كه ميزد وفادار بود، به اين دلايل، او نقشي بسيار مهم در كميسيون حقوق بشر سازمان ملل ايفا كرد، و در هر جلسه، او صداي مقاومت ايران را به گوش نمايندگان رساند. به دفعات بيشمار، سفير ايران در سازمان ملل، تلاش كرد نزد مدير كرسي اروپايي سازمان ملل و دبير كل كميسيون حقوق بشر، و نزد كميسر عالي حقوق بشر دخالت كند، تا كاظم رجوي را ساكت و حذف كند، ولي هميشه شكست خوردند. زيرا شخصيت كاظم و نيروي اعتقاد راسخ او، صداقت روشنفكرانه كامل او باعث شده بود داراي پرستيژي باشد، كه حتي آخوندها، و فرستاده هاي رژيم ايران و سفير و رئيس هيئت ايران در ژنو، نميتوانستند كاري عليه او بكنند و نمي توانستند او را ساكت كنند. صداي او صدايي بود كه داراي نفوذ معنوي زيادي بود. و فكر ميكنم به يمن وجود او، از همان ابتدا و با سرعت زياد، چهره واقعي رژيم ملاها فاش شد. و همچنين روشن است كه او صداي شهيدان بود. آخوندها اميدوار بودند كه بتوانند مقاومت ايران را در سكوت تمام بكشند و له كنند و حذف كنند، كما اينكه همچنانكه ميدانيد، هزاران شهيد را به قتل رساندند، ولي به دليل كاظم اين كار براي آنها غير ممكن بود. زير اسم هر يك از شهدا، توسط او در كميسيون حقوق بشر و در برابر خبرنگاران و در برابر كشورهاي جهان اعلام ميشد. البته اين مانع از جنايات آخوندها، كه تا همين امروز هم ادامه دارد نشد، ولي اين به شهدا شأن و جايگاه آنها را داد و قطعا فداكاري آنها را درخشان تر كرد.
بسيار قبل از اينكه من كاظم را در كميسيون حقوق بشر و در انستيتو، كه در آن همكار هم بوديم، بشناسم، او قبل از هر چيز برادر مسعود بود. و زمانيكه كاظم هنوز در اينجا يك دانشجو بود، من به ياد دارم، و بسيار انگيزاننده بود، كه چطور زمانيكه مسعود توسط شاه محكوم به مرگ شد، او زمين و زمان را بسيج كرد.
كاظم يك استراتژي بسيار دقيق داشت. او دوست من بود. وزير امور خارجه در آن زمان، كه پير گرابر Piere Graber  نام داشت، از همان حزب ما بود، يعني حزب سوسياليت. شاه ايران تعطيلات خود را در هتل Soulf reta  در سنت موريس ميگذراند. و كاظم با كمك همه دوستان سوسياليستش ترتيبي داد كه پير گرابر در سنت موريس در ... سوئيس با شاه ملاقات كند، تا از او بخواهد حكم مسعود را تخفيف دهد.
فكر ميكنم اين در تاريخچه كنفدراسيون ... منحصر به فرد است كه يك مشاور فدرال و يك وزير كه در آن زمان رئيس كنفدراسيون(رئيس جمهور سوئيس) بود، نزد يك رئيس كشور ديگر برود تا از او خواهان تخفيف حكم مبارزي از يك كشور خارجي بشود. اين سفر پرزيدنت پير گرابر به سنت موريس به نزد شاه، بواسطه شكيبايي و مبارزه و ظرفيت كاظم شكل گرفت كه به طور شبانه روزي با ما تماس مي گرفت، و ميگفت بياييد و به من كمك كنيد، و ما از همه طرف فشار روی رئيس كنفدراسيون سوئيس را انجام داديم تا اينكه او قانع شد و با رانندهاش سوار خودروي مرسدس بنز خود شد و به سنت موريس رفت، با شاه صحبت كرد، و به شاه گفت كه گوش كنيد، يك نفر هست كه به مرگ محكوم شده و او يك رزمنده آزادي است، و  برادر يكي از دوستان ما است كه يك استاد قديمي دانشگاه در ژنو است و پرستيژ زيادي دارد و نام او كاظم رجوي است. ما به نام سوئيس از شما ميخواهيم اين حكم مرگ را لغو كنيد و  شاه تسليم شد و خوشبختانه مسعود از اعدام نجات پيدا كرد.
ولي اين عميقاً انگيزاننده بود كه ببينيم كاظم به يمن درايت خود، و نه اينكه صرفا از روي برآشفتگي فرياد برآورد و اعتراض كند. او فشار را از همه سو روي رئيس كنفدراسيون سازماندهي كرد، با رئيس كنفدراسيون بحث و جدل كرد، مبارزه مجاهدين را با جزئيات عليه ساواك، و ديكتاتوري شاه، و اينكه هدف مجاهدين چيست را به وي توضيح داد. و در نهايت رئيس كنفدراسيون (رئيس جمهور سوئيس) قانع شد و براي گفتگوي شخصي با شاه ايران به سنت موريس رفت. آنجا بود كه من فهميدم كاظم رجوي از چه ساخته شده بود، و نيروي باور نكردني جنبشي كه او شكل داد از كجا نشأت ميگرفت. البته از آن نقطه، يك دوستي خلل ناپذير نسبت به وي متولد شد.
او يك ايراني بود كه در يك فرهنگ هزاران ساله به دنيا آمده بود و داراي احساسات شاعرانه خارق العاده اي بود. و براي من، شناخت كاظم رجوي يكي از بزرگترين وقايع زندگي ام است.
مرگ وي مانند مرگ يك برادر روي من تأثير گذاشت و خيلي بيش از اينكه مرا غمگين كند، مرا كاملاً نابود كرد. من خودم را به ميزاني مسئول آن ميدانستم، زيرا كاظم بعضاً در باره تهديداتي كه دريافت ميكرد با من صحبت ميكرد. مرگ (درمورد كاظم) كلمه درستي نيست، زيرا حضور تمام عيار او حس ميشود. روشنايي او ما را نوراني ميكند. و هميشه من با قدر داني عميقي نسبت به همه چيزهايي كه به من ياد داد به كاظم فكر ميكنم. به خاطر نمونهاي از شجاعت و آزادگي و مبارزه كه به من داد، و به خاطر همبستگي تمام عيار. وقتي به رزمندگاني كه در ليبرتي زنداني هستند، و زندگي شان هر روز در خطر است فكر ميكنم، آنرا ادامه مبارزه كاظم مي بينم. فكر ميكنم همه مردم آزاد دنيا قدرداني عميقي به مقاومت ايران مديون هستند، زيرا مبارزه اي كه ساكنان زنداني مقاوم ليبرتي پيش ميبرند، مبارزهاي براي تمامي انسانيت است. كه نشان مي دهد كه انسان نبايد در برابر ترور و در برابر يك رژيم جنايتكار در برابر كينه و بويژه در برابر سكوت تسليم شود و آنرا بپذيرد. بايد سكوت را با مقاومت در هم شكست. هر روزي كه با مقاومت ساكنان ليبرتي ميگذرد، آزادي در سراسر جهان تكريم شده و تقويت ميشود. چيزي كه ما در بيرون از ليبرتي و در كشورهاي دمكراتيك بايد انجام بدهيم و آن چيزي كه ميراثي است كه كاظم براي ما بر جاي نهاده است، و فرماني كه به ما داده است و بايد آنرا پاس بداريم، اين است كه براي حفاظت از ليبرتي تلاش كنيم، تا مقاومت ايران بتواند پيشروي كند، و عاديسازي و بي تفاوتي برقرار نشود و هيچ كس در كشورهاي دمكراتيك در نهايت اين رژيم وحشتناك ملاها را ، كه چندين سال است مردم ايران را لگد مال ميكند نپذيرد. قاتلان كاظم در قدرت هستند. اين قابل تحمل نيست و بايد آنرا محكوم كرد. نبايد در مبارزه و در همبستگي با زندانيان ليبرتي كه هر روز با مقاومت خود به ما و به تمامي دنيا، الگويي براي شرافت انساني ارائه ميكنند، از خود ضعف نشان داد.
ساكنان ليبرتي و كاظم رجوي و تمامي مجاهدين، باعث افتخار انسانيت هستند.
ملاها دشمنان انسانيت هستند. كاظم براي مبارزه با آنها از جان خود مايه گذاشت. شهادت كاظم فراموش شده نيست. به ياد داشته باشيد كه مبارزه ما، و مبارزه زنان و مردان ساكن زندان ليبرتي، نمونه اي درخشان از مقاومت است، كه عليرغم خطري كه از جانب حملات مكرر عليه اشرف و ليبرتي متوجه آنهاست، و با بي تفاوتي كامل رخ داد، به رغم اين واقعيت، آنها با مقاومت خود همچنان نمونهاي درخشان براي ما هستند كه تمامي جهان را روشن ميسازد و نشان ميدهد كه مردان و زنان آزاد ميتوانند demasquer  و مقاومت كنند، و در نهايت، روزي مطمئن هستم در آينده پيروز خواهند بود.
احترام و قدرداني عميق ما متوجه مقاومين ليبرتي و همه مجاهدين است، زيرا آنها افتخار انسانيت هستند.
يكي از چيزهايي كه بسيار مرا تحت تأثير قرار ميدهد، نامه نگاري هاي بين كاظم و مسعود است كه هر از گاهي و بعضا به طور تصادفي به دست من ميرسيد. در اين مكاتبات، نه تنها ميتوان احترام عظيمي از سوي كاظم نسبت به برادرش حس كرد، بلكه همچنين مي توان محبت عميقي را نيز احساس كرد. اعتماد متقابلي كه بلافاصله به چشم من زد. و بين اين دو برادر مشهود بود كه بسا بيشتر از يك همكاري و همبستگي سياسي دركار است. عشقي عميق بين آنها وجود داشت. برادري و تفاهم بدون كلام. و ديدن اين دو نفر در كنار هم بسيار زيبا بود. تجسم يك برادري واقعي بود. و من فكر ميكنم مسعود نيروي زيادي به كاظم در مبارزه او ميداد. امروز مسعود بدون كاظم است، ولي من مطمئن هستم كه ياد كاظم ، و نه فقط براي ما مبارزان معمولي، بلكه براي مسعود نيز نيرو بخش است. چه گوارا هميشه ميگفت انقلابيون شهيد، هرگز نمي ميرند، زيرا آنها مانند ستارگاني هستند كه اگر چه مرده اند، ولي نور آنها همچنان تا قرنها به ما ميتابد.



۱۳۹۴ اردیبهشت ۵, شنبه

ایران «برادر کوچک» - برای خلق حماسه‌ای بزرگ


«برادر کوچک» - برای خلق حماسه‌ای بزرگ

ظهر روز اول مهر 1350 نامه‌یی به دستش رسید: «ساواک شاه، برادرش را دستگیر کرده است».
-کدام برادر؟
- ”برادر کوچکتر ”.
”خبر“، آتشی به جانش انداخت و زندگی‌اش را به‌کلی دگرگون کرد:
… «ده روز است که محکومیت به اعدام برادر کوچکم برای بار دوم تأیید شده و قطعیت یافته است. ده روز است که بیش از پیش، وقتی زنگ در به صدا در می‌آید، وقتی تلفن زنگ می‌زند یا کسی به‌سادگی می‌پرسد «آیا اطلاع داری» دلم فرو می‌ریزد. زیرا فکر می‌کنم که آن خبر بد، خبر اعدام، خبر تیرباران و خبر سرنوشت را آورده‌اند».

… «دیگر دلم به‌کار نمی‌چسبد. کم‌کم زندگی و زیباییهایش را فراموش کرده‌ام. ای کاش مرا می‌گرفتند و به جای برادر کوچکترم زندانی می‌کردند…». (1)

… درست در ظهر اول شهریور1350، یعنی یک‌ماه قبل از رسیدن آن «نامه هولناک سرنوشت»، ساواک شاه در آستانه برگزاری جشنهای ۲۵۰۰ساله، هجوم گسترده‌یی را علیه سازمان به‌عمل آورد و طی آن حدود 90درصد اعضای سازمان و تمام مرکزیت را دستگیر کرد.
مسعود، «برادر کوچک» او، در همان روز اول دستگیر و روانه شکنجه‌گاه گردید. بعد از این رخداد، زندگی او به‌کلی متحول شد و در یک مسیر پرحادثه افتاد.

… «شرایط هر چه باشد، من در برابر محراب مقدس تاریخ ایران به وظیفه انسانی وجدانی، میهنی و مردمی‌ام برای نجات شرف، اعتبار و حیثیت و افتخارات مردممان، تمامی مردممان تا آن جا که در قوه داشتم، قیام و اقدام کردم». (2)

داستان، داستان انسان است و دریای تواناییش که وقتی برانگیخته می‌شود و تصمیم می‌گیرد، غیرممکنها را ممکن می‌کند؛ همان قصه «تواناییها» و داستان «می‌توان و بایدها» :
ترانه‌ای که به لب داشت رند شبرو شهر
دو جرعه درد رهایی، به جام کرد و گذشت

به نام خوانده شدم چون به مهمانی عشق
مرا به اهل وفا همکلام کرد و گذشت


در سال1312 در مشهد به دنیا آمد. خانه پدری‌اش، در طبس، در جنوب خراسان بود. بعد از تحصیلات ابتدایی و متوسطه، وارد دانشگاه حقوق تهران شد. به‌تدریج علاقه دکتر محمد مصدق رهبر نهضت ملی ایران خانه دلش را پر کرد.
با تألیف اولین کتابش به‌نام «مقدمه‌ای بر روانشناسی سیاسی ایران» و اخذ دانشنامه، برای ادامه تحصیلات روانه فرانسه شد. آنگاه سلسله‌ای از مدارک و تألیفات، مجموعه‌یی گرانقدر از تلاشهای تحصیلی و تحقیقاتی وی را تشکیل داد.
ثمره این سخت‌کوشی و مطالعات فشرده، شش درجه دکترا در رشته‌های حقوق و علوم سیاسی از دانشگاههای فرانسه و سویس بود. در همان سالها به تدریس در رشته‌های مختلف حقوق و علوم سیاسی در دانشگاههای سویس شد و با پژوهش‌های پیگیر بیش از 120 رساله و کتاب به زبانهای فارسی و فرانسه تألیف و منتشر کرد.

… «دکتر کاظم در سال 1934 به دنیا آمد. ژان زیگلر و برتیه پرگو، دوستان او هم در این تاریخ به دنیا آمدند. چه تقارنی! این سه دوست با یک دوستی محکم و همبستگی با مردم ایران گردهم آمده بودند. آخر در جنگ برای نجات زندگی ”برادر کوچک“، می‌باید زندگی را در خطری بزرگ وارد نمود. او در آن موقع نمی‌دانست که سرنوشت ”برادر کوچک ”چه می‌شود، اما می‌دانست که باید، از اجرای حکم اعدام جلوگیری کند و او این کار را استادانه پیشبرد و به سرانجام رساند». (کریستین پرگو، استاد دانشگاه سوئیس)

یک کارزار گسترده و بزرگ کلید می‌خورد. تلاش و فعالیت سیاسی فشرده و سازماندهی یک پیکار همه‌جانبه بین‌المللی در جهت نجات جان زندانیان سیاسی و مجاهدان و مبارزان راه آزادی، در دستور و در صدر کارهایش قرار می‌گیرد. پس از شنیدن خبر صدور حکم اعدام «برادر کوچک»، به فعالیتها شتاب بیشتری می‌بخشد.

کمیسیونهای بین‌المللی حقوقدانان، شوراها، کلیساها، سازمانهای گوناگون دفاع از حقوق‌بشر، همه و همه با نیروی خارق‌العاده او به‌کار می‌افتند و سیلی از تماس‌ها، نامه‌ها و پیام‌ها به سوی شاه سرازیر می‌شود. با سفر کورت والدهایم، دبیرکل وقت ملل‌متحد به سویس، دکتر کاظم از او می‌خواهد که از شاه لغو حکم اعدام مجاهدین را بخواهد. مدتی بعد دبیرکل ملل‌متحد به او تلفنی خبر داد که به شاه تلفن زده و از او خواسته است که این حکم را لغو کند. علاوه بر انبوه تلگرام‌ها، با تلاشهای خستگی‌ناپذیر او دو وکیل سویسی برای دفاع از اعضای مرکزیت مجاهدین به ایران و به صحن دادگاه فرستاده شدند. او همچنین با تشکیل کمیته سوئیسی دفاع از زندانیان سیاسی ایران و ارسال نامه سرگشاده با ده‌هزار و هفتصد امضا توسط کمیته سوئیسی دفاع از زندانیان سیاسی برای شخص شاه، او را وادار به تغییر حکم کرد. سرانجام در 30فروردین سال 51، حکم اعدام به حبس ابد با اعمال شاقه تبدیل شد و ”برادر کوچک“ از حکم مرگ نجات یافت…

در ادامه فعالیتهای گسترده، در خرداد سال 1355 انجمن بین‌المللی خانواده‌های زندانیان سیاسی ایران را تأسیس کرد و یک تنه دنیایی را علیه شاه شوراند. تلاشهای بی‌وقفه و افشاگرانه جهانی او سرانجام در قیام 22بهمن 57 ببار نشست و مسعود آزاد گشت.
اما دیو خون‌آشام ارتجاع در راه بود. دکتر کاظم همزمان با پیروزی انقلاب به ایران بازگشت. سال58 این بار او بود که سفیر میهنش در مقر اروپایی سازمان ملل‌متحد در ژنو شده بود…
دکتر کاظم توسط خمینی به قم فراخوانده شد. خمینی به او گفت: «به برادرتان، مسعود، بگویید اعلام موضع کند»! خمینی می‌خواست بین او و «برادر کوچک» جدایی بیندازد و او را به عامل فشاری علیه مسعود و مجاهدین تبدیل کند، اما دکتر کاظم، قاطعانه به سینه خمینی دست رد زد.
به این ترتیب بود که ارتجاع متعفن و خونریز بازمانده از ماقبل تاریخ، سالها بعد انتقام پیروزی نجات جان «برادر کوچک» را از برادر بزرگ گرفت…

24آوریل 1990- ژنو، کوپه - در ساعت۱۱.۱۵ دقیقه روز چهار اردیبهشت 1369، دکتر کاظم در حین بازگشت به خانه، هدف گلوله تروریستها قرار گرفت و به‌شهادت رسید. عصر همان روز آخوندزاده و هادی نجف‌آبادی و شمار دیگری از دیپلومات‌تروریستها، با پرواز «ایران‌ایر» به تهران بازگشتند.

مارک فالکه، نماینده پارلمان ژنو:
«در زمان ترور پروفسور کاظم رجوی ، من از بازرسان پلیس قضایی سوئیس بودم و از این کشتار بسیار شوکه شدم. 13 قاتل به‌طور ویژه به ژنو آمده بودند. آنها پیشاپیش و از چند ماه قبل، زمینه ترور را آماده کردند… در برابر این بربریت، بعداً دو تن از قاتلان در فرانسه دستگیر شدند، اما دولت فرانسه به رهبری ژاک شیراک به آنها اجازه داد که به ایران بازگردند؛ در حالی‌که سوئیس درخواست کرده بود، آنها به سوئیس مسترد و در اینجا محاکمه بشوند. این واقعاً یک رسوایی بزرگ است…


طناب حقوق‌بشر را برگردن آخوندها
اکنون یکربع قرن از آن صبح خونین که دکتر کاظم به دست پاسداران شقاوت و سیاهی در خون خود غلطید، می‌گذرد. یکربع قرن از بهای ایستادگی بر سر پیمان و وفای به عهد با شهیدان، می‌گذرد. اما آنها تا کنون نتوانسته‌اند و هیچ‌گاه نخواهند توانست صدای این رادمرد بزرگ را خاموش کنند.

آری طی این مدت، درختی که او خود کاشت و با خون آبیاریش نمود، ثمر داد و طناب حقوق‌بشر را برگردن آخوندهای رذل و فرومایه انداخت.
سالها بعد حکم بین‌المللی جلب علی فلاحیان، وزیر اطلاعات، دستیار امنیتی ولی‌فقیه ارتجاع، عضو مجلس خبرگان رژیم به‌خاطر ترور دکتر کاظم، توسط ژاک آنتنن، قاضی تحقیق کانتون وود سوئیس صادر شد. او در حکم خود خطاب به همه افسران و مأموران پلیس و نیروهای انتظامی مقرر کرده است که علی فلاحیان، وزیر سابق اطلاعات و امنیت جمهوری اسلامی ایران را دستگیر و به زندان کانتون وود، در لوزان سوئیس منتقل نمایند.

شهید بزرگ حقوق‌بشر
پیکر دکتر کاظم از سوئیس به عراق منتقل شد و در کربلا، در خاکپای سرور شهیدان، حسین (ع) و در کنار جاودانه فروغهای ایران به خاک سپرده شد.
او تنها یک مبارز و حقوقدان انقلابی نبود، شیفته آزادی بود و معنای انتخاب عاشقانه‌اش را با تمام وجود درک کرده بود. او خود گفته بود:
… «به این برادر نه از جنبه برادری یعنی همخونی، بلکه به‌لحاظ عمل اجتماعی، شخصیت و توان مبارزاتی و مواضعش افتخار می‌کنم. اگر می‌توانستم روزی صدبار او را به برادری انتخاب می‌کردم».
… «در این لحظات خطیر و پراضطراب و تعیین‌کننده با قلبی آکنده از عشق به شما و شور رهایی، خدا را گواه می‌گیرم که… در راه شما پیشمرگ و قربانی راه پر عظمتی شوم که در آن قدم گذاشته‌ام.
فدای شما کاظم رجوی (3)
یادش گرامی و راهرش پر رهرو باد.



۱۳۹۴ فروردین ۲۲, شنبه

ایران - مجاهد شهید سیدمصطفی سیدطاهری





تاریخ تولد: 1346
محل تولد: مشهد
شغل – تحصيل: سرباز وظیفه - ابتدایی
 شهادت: 1367
سن: 21
محل شهادت: کرمانشاه

سید‌ مصطفی سید‌طاهری ، سرباز پیوسته به ارتش آزادیبخش ملی ایران، در عملیات کبیر فروغ جاویدان، به مصاف دشمن خدا و خلق شتافت و در کسوت یک رزمندهٌ ارتش آزادی در اوج شرف و آگاهی به‌شهادت رسید.‌مصطفی ازجمله جوانانی بود که توسط کمیته‌چیهای مزدور رژیم دستگیر شده و به زور به سربازی و جبهه‌های جنگ ضدمیهنی اعزام شد. نفرت زیادی نسبت به آخوندهای جنایتکار و چپاولگر داشت. در سنگر خود در جبهه به رادیو صدای مجاهد گوش می‌داد و دوستانش را در جـریان اخبار و تحولات می‌گذاشت. خبر عملیات آفتاب را شنیده بود و از پیروزیهای ارتش آزادیبخش باخبر شده بود…در جریان عملیات درخشان چلچراغ در 29خرداد67، سید‌مصطفی به‌همراه صدها تن از سربازان و درجه‌داران، خود را تسلیم رزمندگان آزادی کردند.بلافاصله بعد‌از آن درخواست پیوستن به ارتش آزادیبخش را نمود. همراه با کاروان فروغ به صحنهٌ بزرگترین حماسهٌ تاریخ معاصر میهن شتافت. دلاورانه با مزدوران دشمن جنگید و در اوج شرف و افتخار در لباس مقدس رزم‌آوری ارتش آزادی به‌شهادت رسید

مجاهد شهید مرتضی لقاء برازنده

مرتضی لقاء برازنده (امین) سال۱۳۳۶ در شهر مشهد به‌دنیاآمد. پس از گذراندن تحصیلات متوسطه وارد دانشگاه شد. مرتضی یکی از هزاران دانشجویی است که ...