۱۳۹۸ شهریور ۶, چهارشنبه

سراپا شور و عزم در میدان رزم - مجاهد شهید سعید نورسی


مشخصات مجاهد شهید سعید نورسی
محل تولد: درگز
شهيدان سرافراز اشرف
سن: 59
تحصیلات: فوق دیپلم تربیت بدنی
محل شهادت: اشرف
تاریخ شهادت: 1392
سابقه زندان: 2سال در رژیم خمینی

«گاه که می‌خرامی
بر بلندترین قله‌های فرزانگی
 لبریز فخر می‌شوم
گاه که می‌رزمی
لبریز عزم می‌شوم
و گاه که می‌درخشی
سرشار عشق
و بناگاه، ستودنت را آغاز می‌کنم…».

هیچ حادثه‌ای هر چند تلخ و ناگوار نمی‌توانست لبخند شیرین او را از لبهایش محو کند و در نشاط و سرشاری که سعید در پیرامونش می‌پراکند، تأثیر بگذارد. اما در پس این چهرهٴ خندان و پرنشاط، شیرمجاهدی لبریز از عزم و خشم و کینه نسبت به دشمن ضدبشری کمین کرده و پنجه بر دیوارهای جانش می‌کشید. وقتی صحبت از درد و محنت و زندگی پرنکبتی که رژیم آخوندی بر مردم ایران تحمیل کرده، ناگهان آن شیر، برافروخته از خشم پردهٴ شادی را کنار می‌زد و می‌غرید که مردم ایران آخه تا کی باید این همه بدبختی رو تحمل کنند؟! «این دشمن را باید با انقلاب خواهر مریم به سنگ کوبید».
و آنجا که پای همرزمان مجاهدش به میان می‌آمد، سعید یکپارچه عشق و ایثار و فدا بود. نه فقط به‌خاطر مسئولیتی که به‌عنوان افسر بهداری مقر داشت، بلکه عشق به همرزم و اصلاً دوست داشتن با جانش آمیخته بود. در جریان حملات 6 و 7مرداد و 19فروردین مثل پروانه به دور بچه‌های مجروح می‌گشت و شب و روز و خواب و بیداری نمی‌شناخت.
گوشه‌ای از این عشق را می‌توان در نامه‌یی که سعید بعد از اولین حمله موشکی به تاریخ ۲۷بهمن ۹۱ از اشرف خطاب به یکی از همرزمانش نوشته، خواند:
 «با سلام، خبر لیبرتی را شنیدم و تصاویر آن را دیدم خیلی دلم برایتان تنگ شده بود مجاهدین همه نوع و با همه توانشان جنگ کرده بودند اما این بار تمام قوا و ایدئولوژیک در مقابل دشمن غدار ایستادند حتماً هزار حرف نگفته برایم داری می‌دانم در صحنه چون شیر نعره مستانه کشیدی، و گفتی دشمن ضدبشر دیگر چه فتنه و سلاحی داری باز هم امتحان کن. راستش ما در این‌جا با دیدن مجروحان و بعد هم اسامی شهدا با عزم جزم و ایمان به بند س قسم خوردیم که تا پیروز ی خلق در رکاب رهبری هستیم و دمار از روزگار خمینی دودمانش می‌کشیم. خیلی دلم می‌خواست آنجا بودم و فیض در صحنه نبرد بودن را مجاهد وار می‌چشیدم…».
این احساس حسرت، در حالی بود که همه و خود سعید بهتر از همه می‌دانست که کانون اصلی خطر در اشرف است. اشرفی تنها با یکصد مجاهد در برابر خیل گرگها و کفتارهای ولی‌فقیه خونخوار ارتجاع، اما سعید از آنجا که مثل هر مجاهدی تا بن استخوان ایمان داشت که تنها با فداست که بن‌بستهای تاریخی باز می‌شود و تنها با خون گرم و جوشان مجاهد است که می‌توان این طاعون دوران را از جامعه و تاریخ ایران زدود. با شور و شیدایی به سرنوشت سرخ خود لبیک می‌گفت. این شور و این معرفت در همهٴ نوشته‌های سعید موج می‌زند. او در سال ۹۱ نوشت:
«برای آزادی باید فدای یکتاپرستانهٴ ابراهیم خلیل‌الله را الگو قرار داد، زیرا سایهٴ شوم [نابودی] ارتجاع را باید درهم‌شکست و تباهی و فساد و انحطاط را با فدای بی‌شکاف یکتاپرستانه کنار زد و آزادی را برای خلق به زنجیر کشیده به ارمغان برد و این مسئولیت هر مجاهد و انسان آگاه و با اختیار است».
این شور و معرفت به هم‌آمیخته، از فهم عمیق جایگاه مجاهدین در تاریخ ایران نشأت می‌گرفت و از این ایمان که آنچه در اشرف می‌گذرد، بخش تعیین کننده نبردی است که برای سرنگونی رژیم پلید آخوندی در جریان است.

سعید در آخرین نوشته‌اش در مرداد 92 نقشهٴ مسیر خود را این‌گونه نوشت:
«... مجاهدین خلق، پشت ابرهای تیرهٴ اختناق و زنجیر، خورشید آزادی را می‌بینند و من که عضوی از آنها هستم به خود می‌بالم، چون با آنها بوده‌ام و دیده‌ام که چگونه در هر دوره‌ای بر علیه شرایط سخت شوریده‌اند و تسلیم شرایط نشده‌اند…
ما در عمل لحظه به لحظه به حقیقت دیدیم به آنچه که در لیبرتی و اشرف می‌گذشت ایمان آوردیم که همه از کارزار سرنگونی و تغییر دوران در جمیع جهات بود و چه آزمایشی غرور انگیز بوده و هست که عبور از آنها جزو افتخارات هر مجاهد است»....
و دشمن ضدبشری با جنایت شقاوت‌بار خود که بی‌تردید مصداق بارز جنایت علیه بشریت است، با ریختن خون جوشان سعید و یاران همرزمش در کلینیک اشرف، به این حقیقت گواهی داد که آری، این نبرد، نبرد برای سرنگونی رژیم پلید آخوندی و طلوع خورشید آزادی بر آسمان میهن به آخرین مرحله خود نزدیک است.
متبرک باد خونهایی که بشارت‌بخش رهایی مردم ایران شدند!

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۸ شهریور ۵, سه‌شنبه

قهرمان شهید مجاهد خلق سعید اخوان هاشمی


مشخصات مجاهد شهید سعید اخوان هاشمی
محل تولد: مشهد
شهيدان سرافراز اشرف
سن: 28
تحصیلات: متوسطه
محل شهادت: اشرف
تاریخ شهادت: 1392

«گفتم چرا بنشینم؟»
مجاهد شهید سعید اخوان هاشمی، در خانواده‌ای مجاهد به دنیا آمد. مادرش مجاهد قهرمان نسرین منزوی در عملیات بزرگ فروغ جاویدان و هنگامی که سعید ۳سال بیشتر نداشت به‌شهادت رسید. در بحبوحهٴ جنگ اول خلیج فارس، پدرش او را همراه با برادرش، برای در امان ماندن، از آتش جنگ به کانادا فرستاد. دورهٴ دبستان و دبیرستان را در کانادا گذراند و راهش برای ادامه تحصیلات دانشگاهی کاملاً باز و هموار بود، اما سعید که عاشق ایران و آزادی مردم ایران بود. از نوجوانی مسیر مجاهدت را انتخاب کرد. انتخاب کرد با استبداد ولایت‌فقیه بجنگد.
سعید درباره این تصمیم خود در شرح زندگیش نوشته است:
«خودم تصمیم گرفتم که به ارتش (آزادی‌بخش) بروم و چندین بار به سرپرستم زنگ زدم و گفتم که می‌خواهم به ارتش آزادیبخش بپیوندم. و آنها گفتند آیا تو مطمئن هستی که می‌خواهی بروی؟ گفتم بله! صددرصد! و بعد از آن به مدرسه‌ای که درس می‌خواندیم زنگ زدیم و گفتیم که ما… دیگر درس نمی‌خوانیم… و در همان پایگاه فرمهای ارتش را پر کردیم».
سعيد اخوان هاشمی: «به این دلیل با رژیم خمینی مخالفم که فهمیدم رژیم خمینی شروع به اعدام و شکنجه مخالفان خود و به‌طور خاص مجاهدین می‌کند….
در 15شهریور یعنی چند روز بعد از تظاهرات در آمریکا تصمیم به اعزام (به) ارتش آزادیبخش گرفتم. به این دلیل که می‌دیدم دارند بر علیه رژیم مبارزه می‌کنند و می‌جنگند، و به‌شهادت می‌رسند. با خودم گفتم چرا من بنشینم؟ و زندگی کنم. … مادرم نیز به‌شهادت رسیده است. می‌خواهم انتقام خون شهدا را بگیرم. به این دلیل تصمیم گرفتم به ارتش بیایم».
سعید از هنگامی که در کانادا تحصیل می‌کرد شروع به یاد گرفتن خط فارسی کرد. او در نامه‌یی به رهبر مقاومت، با سادگی و صمیمیت خاص خودش نوشت:
«من شنیدم که شما گفتین هر کسی که می‌تونه اسلحه دست بگیره، جاش این‌جاست، واسه همین من اومدم و دارم آموزشها را می‌گیرم و آماده هستم برای مبارزه با رژیم خمینی من حاضرم… … من تازه‌ ایرانی یاد گرفتم بنویسم و دارم نماز هم یاد می‌گیرم. من خیلی می‌خواهم مجاهد خلق باشم و حاضرم هر سختی هست بکشم».
او در سال 83 نیز در نامه‌یی به رهبر مقاومت نوشت:
«برادر سلام! بعد از مدتها توانستم بالاخره یک رابطه باهات بزنم… یک انتخاب مجددی کردم و هی پایم در این راه سفت‌تر شد و الآن در نقطه‌ای هستم که حتی از قبل از جنگ هم پایم سفت‌تر است… انتخاب کردم که حتی بعد از سرنگونی هم دنبال زندگی‌ام نروم و با سازمان بمانم…
… در هر شرایطی که پیش بیاد برای سازمان، من هستم و هر اتقاقی که پیش بیاد برای سازمان به من می‌آد. … و تعهد می‌دهم که تا آخرش در هر شرایطی که باشم پشتت هستم.
به امید دیدار دوباره خداحافظ خسته نباشید سعید اخوان هاشمی 26-4-83».
سعید قهرمان در گفتگویی درباره حنیف کفایی یکی از شهیدان ۱۹فروردین، می‌گوید:
«لحظاتی قبل از درگیری بود که می‌خواستند به ما برسند، به شوخی برگشتم بهش گفتم، کفایی، اگه من شهید شدم این کیف و وسایلم برای تو. با لبخند همیشگیش گفت: باشه.
یکی هم این‌که من دیدم حنیف و زهیر خوردند ولی نفهمیدم کی بودند. بعد ادامه دادیم رفتیم جلو بعد اونجایی که دیگه منتظر بودیم دم خاکریز که اونا دوباره بیان، یکی از بچه‌ها به من گفت، گفت که حنیف شهید شد. اونجا برگشتم بالا سرش، بچه‌ها بلندش کرده بودند می‌خواستند بیان جلو، دستمو گذاشتم روی سر خونچکانش، با تمام وجودم فریاد زدم که حنیف قسم می‌خورم انتقامتو می‌گیرم».
او در موقع حمله موشکی به لیبرتی هم در مصاحبه‌ای به زبان انگلیسی گفته بود:
«درباره جنایتی که در اشرف اتفاق افتاد، در آگوست 2009 من آنجا بودم. و من جنایات رژیم آخوندی و مالکی را با چشم خودم دیدم. اما سخت‌ترین جنایت به‌نظر من آن جنایتی است که در کمپ لیبرتی صورت گرفت که نمی‌توانستم به آنها کمکی بکنم».
سعید در نقشهٴ مسیر خود در ۸مرداد ۹۲ نوشت:
«رژیم تمام تلاشش را می‌کند که خللی در عزم و ارادهٴ ما وارد کند. از حمله و هجوم تا جابه‌جایی و موشک باران. ولی کور خوانده است چون برای ما مجاهدین اشرفی، اینها همه‌اش آزمایش است. و ما در این راه سه مرز سرخ داریم. ضعف، سستی، و ذلت. و این توطئه‌ها نه تنها خللی در اراده‌هایمان وارد نمی‌کند بلکه عزممان را راسختر و محکمتر می‌کند. تا با درس درخشان، برگ زرینی از ایستادی و تسلیم ناپذیری در سینهٴ تاریخ به ثبت برسانیم. … به فرموده مولایم علی علیه‌السلام، تأکید می‌کنم: اگر از کثرت لشکریان دشمن، تمام زمین سیاه شود باکی نداشته و نمی‌هراسم چون به راه یافتگی و رستگاری خویش و به گمراهی آنان یقین دارم».
سعید قهرمان در حمله وحشیانهٴ مزدوران مالکی به اشرف به‌شهادت رسید. شهادتش، پیامی است به همهٴ جوانان ایران که هر جوان ایرانی را به پیوستن به یکانهای ارتش آزادی و به قیام و مقاومت برای سرنگونی استبداد ستم پیشهٴ ولایت‌فقیه فرا می‌خواند.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۸ شهریور ۴, دوشنبه

قهرمان شهید مجاهد خلق ناصر سرابی


مشخصات مجاهد شهید ناصر سرابی
محل تولد: بجنورد
شهيدان سرافراز اشرف
سن: 50
محل شهادت: اشرف
تاریخ شهادت: 1392

شیدای انقلاب و رهائی
فرمانده ناصر سرابی، آزموده صحنه‌های پیکار بود. شجاع و بی‌ترس و بیم. از نسل قیام‌آفرینان انقلاب ضدسلطنتی. دانش آموزی پرشور که با شروع قیام ضدسلطنتی، درس و مدرسه را کنار گذاشت تا در دانشگاه انقلاب درس فدا و صداقت را فرا بگیرد و خود معلم آن شود.
ناصر این صحنه خود چنین بازگو کرده است:
«یه روزی شنیدم جنبش ملی مجاهدین تأسیس شده گفتم برم ببینم مجاهدین کی‌اند و چی هستند، رفتم و اونجا و با اولین نفری که برخورد کردم مجاهد شهید فریدون نجاتی بود، که یه مقدار برام صحبت کرد و اینا، گفتم می‌خوام مجاهدین را بشناسم یه مقدار برام صحبت کرد و گفت که فردا هم بیا، که فرداش هم رفتم اونجا، دیگه فرداش رفتم و الانم خدمت شمام»
ناصر، از دانش‌آموزان فعال هوادار مجاهدین در بجنورد بود. او بعد از سی خرداد 60 و از آنجا که در بجنورد برای پاسدارها و عوامل رژیم شناخته شده بود، ناچار شد به شهر دیگری برود او بارها توسط نیروهای سرکوبگر کمیته‌های ضدانقلاب رژیم دستگیر شد اما با جسارت انقلابی و گاهی با وجود آن که به‌شدت زخمی بود، هر بار موفق شد از دست مزدوران و از زندان بگریزد.
ناصر دلیر که ارتباطش با سازمان در سال 60 قطع شده بود، توانست با هوشیاری و خلاقیت، از کشور خارج شده و خود را به قرارگاههای ارتش آزادیبخش برساند. و این آغاز مرحله نوینی در حیات انقلابی او بود، ناصر به یمن جوهرهٴ انقلابی و با آمادگی برای فدا و با عبور از انقلاب ایدئولوژیک، شایستهٴ نام مجاهد اشرفی شود.
ناصر می‌گفت: «در مجاهدین مسئولیت به اسمش نیست، بلکه به‌رسمشه. در واقع هر مسئولی هر چه مسئول‌تر خیلی از قوانین، اصول و پرنسیپ‌ها رو خیلی بیش از بقیه رعایت می‌کنه»
مجاهد قهرمان ناصر سرابی به‌عنوان یکی از فرماندهان پشتیبانی ارتش آزادیبخش ملی، با مایه‌گذاری چشمگیر، در رسته‌های مختلف صلاحیت خود را بارز کرد. او به راستی شاخصی بود از مایه‌گذاری و قیمت دادن برای همرزمانش. توجه ناصر به شادابی محیط زندگی همرزمانش از عشق بی‌کرانش به مجاهدین و رهبری مقاومت سرچشمه می‌گرفت.



پشت عواطف فروزانی که به‌سادگی به زبان می‌آورد، آگاهی عمیقی از شرایط سیاسی و از ماهیت رژیم نهفته و آمادگی برای رویارو شدن با آن نهفته بود. او در یکی از نامه‌هایش به رهبر مقاومت از جمله نوشته است.
شک ندارم که روزهای سخت‌تری در انتظارمان هست چون این حرامیان تاریخ به این سادگیها دست از رذالت و جنایت برنمی‌دارند.
فرمانده ناصر با اشراف به همین درنده خویی دشمن ضدبشر، در اوج خلوص ایدئولوژیک و آگاهی از شرایط مبارزات مردم ایران، در 28آبان سال 1391 آمادگی تمام‌عیار خود را برای فدای خود نوشت:
«... با استعانت از شهیدان کربلا و سرور شهیدان امام حسین (ع) و سوگند وفا حضرت عباس (ع)، پاسخ من هیهات مناالذله، هیهات مناالذله، هیهات مناالذله می‌باشد».
بله فرمانده ناصر قهرمان با چنین انتخاب جانانه‌ای بود که در حماسه درس درخشان پایداری در اشرف همراه سایر خواهران و برادران شهیدش درخشان‌ترین تابلو فدا و صداقت را در راه رهایی مردم و میهن دربند، خلق کردند.
شهید قهرمان ناصر سرابی، کمی قبل از شهادتش در راز و نیازی عاشقانه، و در اوج شور و بلوغ عقیدتی و سیاسی استراتژیک این‌گونه گوهر وجود خود را بارز کرد:
در شب شهادت مولای متقیان علی (ع) و سالگرد فروغ جاویدان و فروغ ایران، بار دیگر با مولا علی و با برادر مسعود و خواهر مریم، با شهدا و با خلق قهرمان تجدیدعهد و پیمان می‌کنم، و در دوران تغییر و بند «س» برای محقق کردن فتح مبین و جنگ صد برابر با رژیم ضدبشری آخوندی و حامیانش سوگند یاد می‌کنم.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۸ شهریور ۲, شنبه

مجاهد شهید قهرمان خلق، امیرحسین افضل نیا


مشخصات مجاهد شهید امیرحسین افضل نیا
محل تولد: مشهد
شهيدان سرافراز اشرف
سن: 47
محل شهادت: اشرف
تاریخ شهادت: 1392

ما لشکر آن هدهد بی‌نام و نشانیم
ما ارتشی از قافلهٴ دلشدگانیم
فرمانده ما شوق دل ماست و ما نیز
آن شوق و شراریم که در سینه نهانیم
بی‌باکتر از شیر ز هر بیشه درآییم
تا میهنی از قافلهٴ دد برهانیم

 «در سال ۵۸ به‌خاطر فضای هواداری خانواده (خواهر بزرگم) با اسم سازمان آشنا شدم و از طریق او مفاهیم ساده سازمان به گوشم خورد».
خواهر شهید امیر حسین، افسانه افضل نیا از کادرهای با ارزش سازمان مجاهدین خلق ایران بود که در سال60 به دست دژخیمان رژیم خمینی تیرباران شد.
 «در تاریخ ۲۱ تيرماه ۱۳۶۵ به قصد تحصیل از ایران خارج شدم. در سال ۱۳۶۵ به انجمن هندوستان وصل شدم و به‌طور حرفه‌ای فعالیت کردم».
امیر حسین پس از پرواز تاریخ ساز رهبر مقاومت به عراق، سراپا شور و اشتیاق به جمع ارتش آزاديبخش ملی ایران پیوست. یکی از همرزمانش در مورد او این‌چنین گفت:
 «امیر حسین را وقتی دیدم که در حال راه‌اندازی یکی از مقرات در اشرف بودیم… روحیه‌اش خیلی سرشار بود. به‌رغم این‌که کم سن و سال‌تر از ما بود ولی خیلی جدی و مسؤل بود. هر وقت که او را می‌دیدم خنده بر لب بود. راستش در اولین لحظه که او را این قدر شاد و سر حال و پرانرژی دیدم این سؤال در ذهنم مطرح شد که چرا من مثل او نیستم».
امیر حسین قهرمان خود در یکی از دستنوشته‌هایی به‌یادگار مانده‌اش، جواب این سؤال را این‌گونه داده است:
 «از روزی که سازمان را شناختم و به تبع آن توانستم چهره راستین آیین رهایی بخش اسلام محمدی و تشیع علوی را که ایدئولوژی ناب توحیدی مجاهدین، زنگارها و رسوبات طبقاتی را از چهره آنها زدوده بود مشاهده کنم و در حد توان و درک ایدئولوژیکی خودم، از آنها بهره بگیرم، احساس خاصی به من دست داده بود، احساس سبکبالی، احساس رها شدگی».
امیر حسین به‌عنوان رزمنده‌ای پرشور که همیشه در صحنه‌های رزم پیاده می‌درخشید بعد از زرهی شدن ارتش آزادیبخش و تشکیل یکان هوایی یکی از برجسته‌ترین رزمندگان این یکان بود.



ولی در صدر ارزشهای این مجاهد پر تلاش، صحنه‌های رزم او طی ده سال پایداری در اشرف است که جلوه خاصی به زندگی سراسر شور و حماسه او می‌دهد. او در مقاطع مختلف عهد و پیمان بسیار عمیقش را با مردم و سازمان محبوبش به بیانهای مختلف ابراز می‌کرد:
 «هر گونه رویارویی و جنگ با رژیم در رابطه با اشرف را بخشی از جنگ سرنگونی می‌بینم و تعهد جنگ صد برابر با عزم حد اکثر در رابطه با آن می‌دهم».
«افتخار دارم که انتخاب کرده‌ام که تا آخرین نفس و تا آخرین قطره خون در سایه هدایت رهبری سازمان مبارزه کنم و تا تحقق سرنگونی رژیم ولایت‌فقیه لحظه‌ای از مبارزه نایستم.
رود خروشان خون شهیدان ضامن پیروزی محتوم سازمان مجاهدین خلق ایران است
هیهات مناالذله امیر حسین افضل نیا»
اوراق پایانی کتاب زندگی امیر حسین مثل همیشه پر از واژه‌های سرنگونی رژیم، ایمان راسخ، آزمایش و فداکاری است. چرا که او با این واژه ها زندگی می‌کرد و با این واژه‌ها به پیش می‌تاخت.
 «با ایمان راسخ و بدون شکاف به این حقیقت که آنچه در لیبرتی و اشرف می‌گذرد عین کارزار سرنگونی است و با ایمان راسخ و بدون شکاف به تغییر دوران در جمیع جهات و ایقان به این‌که اشرف و لیبرتی به‌مثابه «شبه اوین، فتح مبین» آزمایش این دوران من مجاهد خلق است، پای در مسیری می‌گذاریم که با چشم‌انداز هر چه روشنتر تحقق سرنگونی و با اتکا به اصل کس نخارد و فداکاری عنصر پیشتاز مجاهد خلق، نوید پیروزی برای خلق اسیر و محروم به ارمغان می‌آورد».
با همین ایمان و یقین روشن بود که مجاهد قهرمان امیر حسین افضل‌نیا در آخرین صحنهٴ رویارویی درخشید و ستاره‌یی تابان از کهکشان شهیدان اشرف شد. ستاره‌یی که تا ابد شاخص و نشان عبور مردان و زنان انقلابی در مسیر آزادی خواهد بود.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۸ شهریور ۱, جمعه

مجاهد شهید عظیم نارویی - قهرمان مردم بلوچستان


مشخصات مجاهد شهید عظیم (عبدالحلیم) نارویی 
محل تولد: زابل
شهيدان سرافراز اشرف
سن: 58
تحصیلات: دانشجوی سال چهارم پزشکی
محل شهادت: اشرف
تاریخ شهادت: 1392

از فرماندهان ارتش آزادیبخش ملی ایران
سابقه مبارزه: 31سال
از اعضای شورای ملی مقاومت ایران (کمیسیون امور داخل کشور)
تحصیلات: دانشجوی سال چهارم پزشکی

سنگفرش راه تو گلبرگهای جان ما
ای بهار آرزو، بازآی در بستان ما
ما شقایق در رهت بر کوچه‌ها پاشیده‌ایم
تا ز آزادی گلستانی شود ایران ما
 «جنگ و نبرد با رژیم ظالم و حق ستیز ولایت‌فقیه را برگزیدم و به همین منظور به‌صف مجاهدین خلق ایران پیوستم، بر این تعهد و سوگند خود وفا دارم… زندگی مطلوب من، مجاهدت برای آزادی مردم ایران است که در این صف و با این آرمان تحقق می‌یابد». عظیم (عبدالحلیم) ناروئی.
“عظیم» در سال ۱۳۳۴ در شهرک نارویی زابل در خانواده‌ای فقیر به دنیا آمد بعد از اتمام دوره ابتدایی، تصمیم به ترک تحصیل و کارگری برای تأمین معاش خانواده گرفت. اما از آنجا که شاگرد ممتازی بود مادر فداکارش با فروش اموال اندک خانه و با کمک بعضی از اقوامش، مانع شد و عظیم دوره دبیرستان را نیز به پایان رساند و در رشته پزشکی دانشکده جدیدالتأسیس شیر و خورشید تهران (طالقانی امروز) قبول شد و تصمیم گرفت با هدف خدمت به مردم محروم بلوچ، تحصیلش را در رشته پزشکی ادامه دهد
او که محرومیت و ظلم را با پوست و گوشتش لمس کرده بود همزمان با قیام مردم علیه رژیم شاه، با دوستان دانشجویش در تظاهرات و قیامها شرکت می‌کرد.
در جریان همین فعالیتها، عظیم به‌تدریج با سازمان مجاهدین آشنا شد و به مطالعه کتب و نشریات سازمان روی آورد و به آرمان و دیدگاههای مجاهدین دل بست. این همزمان بود با انقلاب ضدفرهنگی خمینی و تعطیلی دانشگاهها؛ عظیم نیز در حالی‌که سال چهارم پزشکی بود به زاهدان بازگشت و به‌طور موقت به استخدام بهداری زاهدان درآمد و در بیمارستان بوعلی مشغول به‌کار شد. و در آنجا اقدام به تبلیغ آرمان مجاهدین و دیدگاههای آن از طریق توزیع نشریه مجاهد و جمع‌آوری کمک مالی برای سازمان کرد.
مجاهد قهرمان عظیم نارویی در سال ۶۰ بعد از شروع مقاومت انقلابی سراسری، به تأمین نیازهای سازمان در آن منطقه پرداخت. اما پس از لو رفتن خانه‌ای که او تهیه کرده بود، وی ناگزیر به زندگی مخفی روی آورد و در شهریور ۶۰ از طریق مرزهای شرقی از کشور خارج و به پاکستان اعزام گردید و از سال ۶۱ به‌طور حرفه‌ای تمام وقت خود را وقف آرمان و سازمانی که به آن عشق می‌ورزید کرد. عظیم در جریان حمله تروریستی رژیم آخوندی در پاکستان که در جریان آن، سه تن از همرزمان مجاهدش شهید و تعداد زیادی مجروح شدند، نقش فعالی در افشای چهره مزدوران رژیم در این عمل ننگین تروریستی داشت:
عظيم نارويی: ”در این حمله‌یی که خیلی هم گسترده بود، در کویته، مزدورها بعد از این‌که حمله می‌کنند از شهر خارج می‌شوند و سلاحهایشان را در یکی از مزارع گندم جا می‌گذاردند از طریق ماشینهایی که از قبل اماده کرده بودند به سمت مرز برمی‌گردند اما در مسیر برگشتشون توسط پلیس پاکستان دستگیر شده بودند... .. که بعد وقتی اینها را آورند در کویته، یک جایی که عکسهاشون را از طریق پلیس ما دیدیم من یکی را می‌شناختم اتفاقاً از مزدوران شناخته شده وزارت اطلاعات در خاش بود به‌نام صفر نیازی“...
عظیم تا سال ۶۶ در پاکستان مسئولیتهای مختلفی را که به عهده داشت، با عشق و مسئولیت‌پذیری چشمگیری انجام می‌داد و در این سال، پس از تأسیس ارتش آزادیبخش به اشرف اعزام شد و در یکانهای رزمی سازماندهی گردید و با شور و جنگاوری بسیار در عملیاتی مختلف شرکت کرد.


مجاهد قهرمان عظیم نارویی، علاوه بر شرکت در عملیات، عمدتاً در کار حفاظت از قرارگاههای ارتش آزادی و از جمله قرارگاه اشرف فعالیت داشت و این مسئولیتها را به نحو احسن را به نتیجه می‌رساند.
عظیم همواره مجاهدی جسور و جنگاور بود، اما آنچه که او را تبدیل به یک انقلابی برجسته و آمادهٴ فدای همه چیز خود کرد، انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین بود که به‌خصوص با زدودن بقایای دیدگاهها و تفکرات ارتجاعی، توان و استعداد او را هر چه بارزتر ساخت.
او خود در همین رابطه طی یادداشتی در سال 89 نوشت:
 ”... . با اعتقاد و تعهد به انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین که زنگارهای ارتجاعی ایدئولوژی جنسیت را از ذهن و ضمیر ما زدود متعهد به جنگ صد برابر برای سرنگونی دشمن ضدبشری می‌شوم“..
عظیم که اینک مجاهدی برآمده از انقلاب مریم بود، نه تنها در مسیر مبارزه، از همه سختیها رنجها و فشارها، با روحیه‌ای بالا استقبال می‌کرد بلکه آنها را نعمت می‌دانست و خدا را از این بابت شکرگزار بود.
 عظيم نارويی:”بار خدایا ترا به‌خاطر راه یافتگی که به من ارزانی داشتی شکر گزارم و متعهد می‌شوم که برای پیروزی این راه و آرمان هر چه در توان دارم مایه بگذارم و قیمت آن را بدهم عبدالحلیم نارویی ”
عظیم صداقت خود را در مورد آرمانی که انتخاب کرده بود طی 31سال مبارزه حرفه‌ای به اثبات رساند و قیمت آن را آن چنان که زیبندهٴ یک مجاهد خلق است، با خون خود پرداخت:
 «من مجاهد خلقم، مجاهد می‌مانم و مجاهد می‌میرم و برعهد و پیمان با خدا و خلق و شهیدان و بر سوگندهای خود پایدار و استوارم».
بی‌تردید خون مجاهد قهرمان مجاهد خلق عظیم نارویی و خونهای بسیار عزیزی که روز ۱۰شهریور از پیکر ۵۲ سردار مجاهد بر خاک اشرف جاری شد، خونی نیست که بر زمین بماند، از این خونها که در رگهای جامعه و جوانان به جان آمده جاری شده، سیلابهای بنیان‌کن برخواهد خاست و رژیم پلید آخوندی را در هم خواهد کوبید.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

مجاهد شهید غلامعباس گرمابی از فرماندهان ارتش آزادیبخش ملی ایران


مشخصات مجاهد شهید غلامعباس گرمابی
محل تولد: قوچان
شهيدان سرافراز اشرف
سن: 56
تحصیلات: دانشجو
محل شهادت: اشرف
تاریخ شهادت: 1392

متولد۱۳۳۶ ـ قوچان
روستازاده‌یی که قهرمان مردم شد.

 «… مرگ ما مردن نیست
شور این خون روان را
سر خشکیدن و افسردن نیست
مرگ ما پروازی ست
شرف بودن ما
در شرف جانبازی است».

فرمانده حیدر، فرمانده قهرمان ارتش آزادی‌بخش، همیشه به این‌که روستازاده است، افتخار می‌کرد. او در روستای رباط از توابع شهرستان شیروان، در خانواده‌ای کشاورز به دنیا آمد و فقر و محرومیت را با تمام وجود حس کرده بود. تمام آرزویش این بود که روستاییان از این همه فقر و بدبختی نجات پیدا کنند. با همین انگیزه تحصیلات ابتدایی و متوسطه را طی کرد و وارد دانشگاه شد و رشته ساختمان را انتخاب کرد. اما وقتی در دانشگاه با آرمانهای انقلابی آشنا شد، دریافت که سرنوشت توده‌های تحت ستم جز با انقلاب تغییر نمی‌کند، از آن پس عمده وقت و توان خود را صرف مطالعه و فعالیتهای انقلابی مانند تکثیر و پخش اطلاعیه‌های ضد رژیم شاه می‌کرد. این فعالیتها همزمان شد با قیام ضدسلطنتی و غلامعباس که تحصیل را در سال دوم بود، رها کرده بود، در شهر محل اقامتش، بجنورد از سازمان‌دهندگان اصلی تظاهراتها و راهپیماییها بود. در جریان همین فعالیتها بود که با سازمان مجاهدین و راه و آرمان آن آشنا شد و احساس کرد که آنچه را به‌دنبال آن بود، یافته است. چیزی که می‌توان برایش جان و همهٴ زندگی خود را فدا کرد.
مجاهد دلیر غلامعباس گرمابی، یک چند در انجمن دانشجویان مسلمان هوادار مجاهدین در انستیتوی زنجان فعالیت کرد و سپس به ستاد مجاهدین در بجنورد منتقل شد و عضو شورای شهر بجنورد در تشکیلات مجاهدین بود. پس از ۳۰خرداد و در سال ۶۲ به منطقهٴ مرزی اعزام شد و در واحدهای رزمی سازماندهی شد. غلامعباس که همرزمانش او را با نام حیدر می‌شناختند، به راستی در رزم و پیکار ”حیدر“ ی رزم‌آور و بی‌باک بود؛ از همین رو با ابراز شایستگیهای خود، از عضو تیم به سرتیم و سرگروه پس از تأسیس ارتش آزادیبخش به‌عنوان فرمانده گروهان و فرمانده گردان به انجام وظایف خود پرداخت. او در عملیات فروغ جاویدان در سمت فرمانده گردان دلاوری چشمگیری از خود نشان داد. پس از آن و به‌خصوص پس از انقلاب ایدئولوژیک تا فرمانده تیپ و لشکر نیز ارتقا یافت و در همهٴ سمتها، فداکاری و مسئولیت‌پذیری خود را بارز کرد.
اما در مجاهدین معیار اصلی صلاحیت، تنها دلاوری در صحنه‌های جنگ نظامی نیست. بلکه فراتر از آن، صدق و فدا، در مناسبات جمعی با همرزمان و از جمله در به‌اصطلاح سیاه و سفید نکردن کارها و فاصله گرفتن از هر گونه جاه‌طلبی و گذشتن از منافع خود به‌خاطر همرزم است. فرمانده حیدر در این زمینه نیز به راستی شاخص بود. وقتی ضرورت اقتضا می‌کرد، این فرمانده لشکر دیروز، تمام قد وارد کارهای به‌اصطلاح پروژه‌یی و ساختمان‌سازی در قرارگاههای تازه تأسیس می‌شد و در زیر آفتاب بالای ۵۵درجه تابستان عراق، در جدیت و سختکوشی و مسئولیت‌پذیری سر از پا نمی‌شناخت و این البته از آثار انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین، یا به قول خود مجاهدین انقلاب مریم بود.



برای حیدر قهرمان، مثل هر مجاهد مریمی شاخص این بود که در کجا و چگونه می‌تواند برای سازمان مفیدتر و در جنگ علیه دشمن ضدبشری مؤثرتر باشد. خود او در این رابطه، در یکی از نوشته‌هایش «زندگی مطلوب» خود را چنین تعریف می‌کند:
 «زندگی مطلوب من در مرحله کنونی از مبارزه سازمان، برای من (در) همین جا، اشرف، است. … دشمن هر چه شرایط را برای ما سخت‌تر کند معلوم است که ما کارمان درست است و باید تلاشمان را چند برابر کنیم».

با همین شاخص بود که حیدر پایداری پرشکوه 10ساله در اشرف را که جنگاوری و ظرفیتی بسا عمیق‌تر از جنگ نظامی می‌طلبید، با شایستگی و مسئولیت‌پذیری چشمگیری طی کرد. او که در همهٴ صحنه‌های رزم در صف اول بود، در هر دو تهاجم جنایتکارانهٴ آدمکشان مزدور خامنه‌ای و مالکی به اشرف، در 6 و 7مرداد 88 به سختی مصدوم شد و در 19فروردین 90، هم بر اثر اصابت گلوله مجروح گردید، اما این لطمات، تنها عزم و جنگندگی او را بیشتر کرد و او را شایستهٴ آن ساخت که در اوج و قلهٴ مجاهدت سی و چند ساله خود درخشانترین فراز کتاب پرافتخار عمرش را روز 10شهریور رقم بزند. دژخیمان او را که بر اثر اصابت گلوله توسط همرزمانش به کلینیک اشرف منتقل شده بود، همراه با دیگر مجاهدان مجروح بر روی تخت کلینیک به گلوله بستند و تیر خلاص زدند. آخر شغالان از شیر تیر خورده و بی‌سلاح نیز می‌هراسند. مجاهد شهید غلامعباس گرمابی، در نقشه مسیری که حدود یک ماه پیش از شهادتش نوشته، بر عزم استوار خود چنین پای فشرده است:
 «سوگند یاد می‌کنم که با یاد هزاران شهید مجاهد خلق و همرزمم، از شهدای فروغ ایران و فروغ اشرف تا شهدای اخیر لیبرتی، درفش و مشعل فروزان آنها را برافراشته و راه سرخشان را ادامه دهم».

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۸ مرداد ۳۱, پنجشنبه

مجاهد شهید فرهاد غفاری


مشخصات مجاهد شهید فرهاد غفاری
محل تولد: مشهد
سن: 29
تحصیلات: متوسطه
محل شهادت: کرمانشاه
تاریخ شهادت: 1367

فرهاد غفاری در جریان قیام ضدسلطنتی با نام مجاهدین آشنا شد. از پاییز۵۸ در ارتباط با انجمن دانشجویان مسلمان دانشگاه مشهد قرار گرفت و به فعالیت پرداخت. در تیر۶۰ هنگامی‌که دوران خدمت اجباری سربازی را می‌گذراند، دستگیر و زندانی شد. 
پس از آزادی از زندان، در شهریور۶۰ از پادگان فرار کرد و ارتباط خود را با بخش کارمندی سازمان برقرار نمود. از آن پس با جمع‌آوری کمک مالی و تهیهٌ سلاح برای واحدهای عملیاتی به فعالیتهای خود ادامه داد. 
سال۶۷ از ا یران خارج شد و خود را به قرارگاههای ارتش آزادیبخش رساند. در عملیات چلچراغ شرکت کرد و شجاعانه جنگید. سرانجام در عملیات کبیر فروغ جاویدان، وارد دومین و آخرین عملیات خود شد. به گفتهٌ همرزمانش در شهر کرند، هنگام تهاجم به پادگان موسوم به نجف، دلاورانه می‌جنگید. او که رانندهٌ تانک بود، به‌دلیل بسته بودن راه از تانک خود خارج شد و با سلاح انفرادی خود به‌سمت گله‌یی از مزدوران تهاجم کرد و تعدادی از آنان را به‌هلاکت رساند. 
در جریان همین نبرد، قهرمانانه به‌شهادت رسید و خون پاکش،خاک میهن را گلگون کرد.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۸ مرداد ۲۴, پنجشنبه

مجاهد شهید حبیب الله ریگی


مشخصات مجاهدشهید حبیب الله ریگی
محل تولد: بلوچستان
محل شهادت: بندرعباس
زمان شهادت: 1363

متاسفانه از اين شهيد  قهرمان عکس، خاطرات و اطلاعات تکمیلی نداريم بنابراين از هموطنانى كه اين قهرمان خلق را مي‌شناسند درخواست داريم اطلاعات خود را به آدرس aida.nikjo@gmail.com براى ما ارسال كنند.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۸ مرداد ۱۹, شنبه

مجاهد شهید محسن عطارزاده علیا


مشخصات مجاهد شهید محسن عطارزاده علیا
محل تولد: مشهد
تحصیلات: ديپلم
سن: 27
محل شهادت: مشهد
تاریخ شهادت: 1367

🔸جنبش دادخواهی آینه‌ای به وسعت آسمان ایران  
🔸جنبش داداخواهی، سروش آگاهی بخش و فراخوان به رسالتی انسانی و میهنی است
🔸جنبش دادخواهی شیپور بیداری و بانگی فراگیر که هر روز طنین بیشتری می‌یابد.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۸ مرداد ۱۷, پنجشنبه

مجاهد شهید محمدرضا کوهساری


مشخصات مجاهد شهید محمدرضا کوهساری
محل تولد: قوچان
تحصیلات: ديپلم
سن: 26
محل شهادت: کرمانشاه
تاریخ شهادت: 1367

«… من محمدرضا کوهساری سال سوم راهنمایی بودم که زمزمه‌های انقلاب در گوش شهر ما هم به نجوا درآمد. من که در آن‌موقع 16سال داشتم همراه با سایر دوستان و همکلاسیهایم در تظاهرات شرکت می‌کردم. آخوندهای ارتجاعی در آن موقعیت هم چون روباهی مکار وقتی که تظاهرات شکل می‌گرفت خود را موذیانه جا می‌زدند و با شنیدن صدای تیر فرار می‌کردند… اسفند57 بود که با نام سازمان مجاهدین خلق آشنا شدم، تا این‌که در تابستان سال58 گمشدهٌ خود را پیدا کردم از آن تاریخ به بعد به‌عنوان هوادار سازمان به خواندن نشریه‌ها و گوش دادن به نوارهای مختلفی که از انجمن (جنبش ملی مجاهدین) می‌گرفتم پرداختم.در سال59 به‌طور رسمی به فعالیت پرداختم. فعالیتهایی از قبیل پخش اعلامیه، تراکت و میز کتاب. پاییز59 بود که مسئولیت کتابخانه را به من سپردند و بعد از مدتی در واحد تدارکات مشغول به‌کار شدم. بعد از 30خرداد از شهرم خارج شدم و به مشهد رفتم… در دیماه سال65 به سازمان وصل شدم و به منطقه آمدم…».
محمدرضا ، پس از ورود به منطقه در یکانهای رزمی سازماندهی شد و در چندین رشته عملیات شرکت کرد. و در آخرین عملیات، حماسهٌ فروغ جاویدان، پس از رزمی حماسی چهره در خون کشید و به جاودانه‌فروغهای آزادی پیوست.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

مجاهد شهید مرتضی لقاء برازنده

مرتضی لقاء برازنده (امین) سال۱۳۳۶ در شهر مشهد به‌دنیاآمد. پس از گذراندن تحصیلات متوسطه وارد دانشگاه شد. مرتضی یکی از هزاران دانشجویی است که ...