روز ۲۸شهریور۶۰ آخوندهای مرتجع حاکم، دست بهیکی از جنایتهای ضدانسانی خود زده و روحانی مجاهد حبیبالله آشوری را همراه با دستهیی دیگر از مجاهدین بهجوخه تیرباران سپردند.
حبیبالله آشوری سال۱۳۲۰ در یکخانواده تهیدست کشاورز در یکی از روستاهای گناباد بهدنیا آمد. زندگی پرمشقت خود را در مشهد ادامه داد و تحصیلات خود را در حوزه علمیه مشهد بهپایان رساند. اما شهید آشوری برخلاف بسیاری از طلبهها و آخوندهای دیگر از همان آغاز بهتعلیمات قرون وسطایی رأیج آخوندی که سراپا تحجر و ارتجاع بود، تن نداد و با شوقی وافر بهآموزش تاریخ، فلسفه و علوم اجتماعی پرداخت.
او در سالهای پیش از ۵۰ تمام وقت خود را بهآموزش جوانان انقلابی در مشهد اختصاص داد و در پرتو همین آموزشهای روشنگرانه توانست بسیاری از آنان را با ماهیت پلید ارتجاع آخوندی، که بهنام اسلام و خدا دکان ریاکاری پررونقی برای خود دست و پا کرده بودند، آشنا کند. پس از سال۵۰ و آشنایی با سازمان مجاهدین، شهید آشوری گویا که گمشدهاش را یافته باشد، بیدرنگ بهسلک هواداران سازمان درآمد. از آنپس تمام زندگی این روحانی انقلابی و پاکباز در خدمت دفاع از سازمان قرار گرفت. خانه کوچک و ساده او کانون فعالی برای روشنگری دانشجویان و جوانان شد و در این میان شهید آشوری بود که با دلی مشتاق و پرشور اهداف سازمان را بهآنان میشناساند. او با اعتقاد راسخ بهایدئولوژی ضداستثماری سازمان و مشی انقلابی مبارزه مسلحانه، بهمبارزات خود سمتوسو داد و در این مسیر بارها توسط عمال ساواک دستگیر و زندانی شد.
شهید آشوری علاوه بر زندان، مدتهای مدیدی را در تبعید در نقاط بد آب و هوا نظیر ایرانشهر و دور از خانواده و با کمترین امکانات زیستی بهسر برد. اما هربار استوارتر از گذشته بهراهی که برگزیده بود وفادار ماند و با شوری بیشتر بهمبارزات خود ادامه داد. او بارها گفته بود که: «از خدا میخواهم که مرگ مرا مرگ در راه مجاهدین قرار دهد». سال۵۴ پس از ضربه خائنانه اپورتونیستها که حیات سازمان را در تهدید جدی قرار داد و موجب پیدا شدن یک جریان راست انحرافی در مسیر مبارزه با دیکتاتوری شاه گردید، شرایط دشوارتری برای شهید آشوری بهوجود آمد.
او علاوهبر شاه، بایستی دربرابر آخوندها و محافل ارتجاعی که فرصت را غنیمت شمرده و کینههای خود را نسبت بهسازمان نشان میدادند ایستادگی میکرد. بهویژه بهشتی معدوم، خامنهای، آخوند خزعلی و یزدی، شهید آشوری را بهشدت تحت فشار قرار دادند و از او بهخاطر حمایت از سازمان مجاهدین انتقاد کردند. اما شهید آشوری با هوشیاری، ماهیت توطئه ساواک را که بهدست این قبیل آخوندهای مرتجع علیه مجاهدین اعمال میشد، شناخت و با قاطعیت دربرابر آنها موضع گرفت. فشارها و تضییقات ساواک و مرتجعان ادامه یافت تا بهآنجا که آخوند خزعلی حکم تکفیر او را صادر کرد. شهید آشوری در چنین شرایطی سالهای سخت اما پرباری را سپری کرد و بعد از پیروزی انقلاب بود که توانست ارتباط مستقیم و فعالتری با سازمان برقرار کند. این اقدامات و فعالیتها که باصراحت و شجاعت بسیاری همراه بود، باعث شد که سردمداران ارتجاع کینه شدیدی از او بهدل بگیرند.
عاقبت در روز ۱۱آبان۵۹، زمانی که برای انجام کاری بهمحوطه مجلس ارتجاع رفته بود، مورد شناسایی دیالمه، یکی از مرتجعان معروف مشهد و عضو مجلس ارتجاع که بعداً درجریان انفجار حزب جمهوری بههلاکت رسید، قرار گرفت و توسط پاسداران دستگیر گردید. این دستگیری غیرقانونی، اعتراض بسیاری از شخصیتها و گروههای مترقی را برانگیخت، اما آخوند معدوم قدوسی، که حکم دستگیری مجاهد شهید آشوری را صادر کرده بود، او را بهزندان اوین فرستاد. در زندان، سردمداران ارتجاع سعی بسیار کردند تا او را از حمایت مجاهدین بازدارند. اما مجاهد شهید آشوری حتی یکلحظه نیز در ادامه مسیر زندگی انقلابیش تردید نکرد و همین بود که خشم لجامگسیخته ارتجاع تازه بهدورانرسیده را برانگیخت. آنان درصدد انتقامکشی از شهید آشوری برآمدند و عاقبت با حکمی که بهتوطئه خامنهای و توسط شخص خمینی صادر شده بود، او را بههمراه دههاتن از دیگر مجاهدین پاکباز بهجوخه تیرباران سپردند. یادش گرامیباد!
با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر