۱۳۹۹ دی ۱۵, دوشنبه

مجاهد شهید ابوالفضل رستگارمطلق

اگر ماندی سلام مرا به همه بچه‌ها برسان و بگو می‌خواستم بمانم و سقوط خمینی را ببینم
ابوالفضل رستگار مطلق سال۱۳۳۰ در قوچان چشم به جهان گشود. ابوالفضل معلمی آزاده و یکی از مجاهدان وارسته که در عین حال شاعری توانا بود. او در سال ۵۴ در ارتباط با مجاهدین دستگیر و در بیدادگاههای شاه به ۵سال زندان محکوم شد و در سال۵۷ از زندان آزاد شد. 
یکی از زندانیان هم سلول او در زندان مشهد، اولین دیدارش با ابوالفضل را چنین نوشته است:
« موقع سحر بود صدای پایی در راهرو پیچید و در پی آن صدای‌ کشیده شدن جسمی بر روی زمین. چند لحظه بعد در سلول باز شد و کسی را خرد و خمیر انداختند داخل سلول.
قدی متوسط و پیکری لاغر و استخوانی داشت. موهایش را از ته زده بودند و صورتش پر از خون و کبودی بود. به سختی قادر به حرکت بود. کمکش‌کردم تا روی زمین بنشیند. وقتی نشست آرام خندید و گفت اسم من عباس است... عباس رستگار... به اعدام محکوم شده‌ام... و دوباره خندید.»
این شاعر مجاهد یک بار هم در سال ۶۰ دستگیر و روانه شکنجه‌گاههای خمینی شد و در آنجا به‌شهادت رسید.
عباس در سرودن شعر و آهنگین‌کردن ‌آن مبتکر و خوش ذوق بود. از او چند شعر و سرود باقی‌مانده ولی ارزنده‌ترین یادگار هنری او سرود اختر شبانه است که او شعر و آهنگ اولیه آن‌را تنظیم کرده است، این سرود فضای نبردهای مجاهدین با رژیم خمینی در سال ۶۰ را بازتاب می‌دهد.
یکی از هم زنجیرانش در شکنجه‌گاههای خمینی در مورد چگونگی ساختن این سرود نوشته است:
« شب چهارم آمدن عباس به سلول بود. در آغاز شب پس از افطار،کمی دعا خواند و پس از لحظاتی سکوت گفت: به دلم برات شده امشب مرا تیرباران می‌کنند... می‌خواهم برایت سرودی بخوانم. این سرود و آهنگش را خودم ساخته‌ام. برایت می‌خوانم سعی کن آهنگش را به‌خاطر بسپاری، بعد هم با هم می‌نشینیم تا شعرش را حفظ‌ کنی آن را به‌عنوان آخرین یادگار به بچه‌ها برسان... بعد از جایش بلند شد، و به دیوار تکیه داد. در سیاهی سلول چشم‌هایش می‌درخشید، پس از آن که نفسی تازه‌ کرد یک‌مرتبه صدایش را پرشور و صاف و نیرومند در سیاهی سلول رها کرد».
ایران ایران اخترشبانه دریای پر جوشش زمانه
دامانت مهد مجاهدین شد در هر خانه کرده آشیانه
نهضت مجاهد هم‌چو شمع سوزان در سیاهی شب مشعلی فروزان
...
دقایقی بعد من از دریچه سلول نگاه کردم، دیدم یک آخوند فربه به همراه چند پاسدار، بچه‌ها را یکی یکی صدا می‌کنند و اسم آنها را کف دست و روی پیشانی‌شان می‌نویسند، به عباس گفتم دارند بچه‌ها را برای اعدام می‌برند. از جایش جهید و گفت وقتش رسیده و به نماز ایستاد.
وقتی در سلول ما را باز کردند او هنوز مشغول نماز خواندن بود. پاسدار با عصبانیت گفت: زودتر! کارداریم! حالا چه وقت نماز خواندن است؟!
عباس قهرمان بعد از نماز بلند شد مرا درآغوش گرفت و گفت: « اگر ماندی سلام مرا به همه بچه‌ها برسان و بگو می‌خواستم بمانم و سقوط خمینی را ببینم. امیدوارم شما موفق شوید و حتماً موفق خواهید شد بعد با گام‌هایی استوار از سلول بیرون رفت».
مجاهد صدیق محمد سیدی کاشانی درباره این سروده می‌نویسد: سرود اختر شبانه در سال۶۱ در نهاد ترانه سرود سازمان مجاهدین بازسازی شد، و توسط ارکسترسمفونی وین و گروه کر هواداران مجاهدین اجرا و ضبط کردیم.


با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مجاهد شهید مرتضی لقاء برازنده

مرتضی لقاء برازنده (امین) سال۱۳۳۶ در شهر مشهد به‌دنیاآمد. پس از گذراندن تحصیلات متوسطه وارد دانشگاه شد. مرتضی یکی از هزاران دانشجویی است که ...