مشخصات مجاهد شهید فریبرز شیخ الاسلامی
محل تولد: سبزوار
شهيدان سرافراز اشرف
سن: 46
تحصیلات: دانشجوی رشته پرستاری
محل شهادت: اشرف
تاریخ شهادت: 1392
سرخ و جسور
نزدیک حس مرگ قدم میزنیم ما
در روی میز زندگی
نظمی که ننگ چیده، به هم میزنیم ما
با مشت و با لگد خشم و با خروش
زیر بساط ظلم و ستم میزنیم ما
«قبل از پیوستن به ارتش آزادیبخش که ارتباطی با سازمان نداشتم کارم تنها از طریق رادیو و مصاحبههای برادر مسعود بود. مثلاً شعارنوشتن یا حتی جمع آوری کمک مالی حتی یک ریال که یک بار برادر مسعود در سخنرانیاش اعلام نمود».
مجاهد خلق، فریبرز شیخ الاسلام فرزند دلیر مردم سبزوار، در خانوادهای متوسط به دنیا آمد. دانشآموز سال اول راهنمایی بود که در تظاهراتها و راهپیماییهای قیام ۵۷ شرکت میکرد. در اوایل سال ۶۷ هنگامی که در سبزوار دانشجوی پرستاری بود به تبلیغ آرمانهای مجاهدین پرداخت.
«در عملیات فروغ، من امید داشتم که ارتش آزادیبخش به تهران برسد. از روز شروع عملیات مستمراً جریان را دنبال میکردم. و کار رژیم را تمام شده میدانستم. هر چند به ظاهر در این عملیات موفقیت نظامی حاصل نشد، اما بازتابهای اجتماعی و سیاسی آن، انگیزهٴ پیوستن من را به ارتش آزاديبخش زیادتر نمود».
فریبرز بعد از نبردهای فروغ جاویدان برای پیوستن به ارتش آزادی به منطقهٴ مرزی رفت اما موفق به عبور از مرز نشد؛ با این حال از تلاشهای خود دست نکشید تا در اوایل فروردین ۶۸ این تلاشها به ثمر رسید و او به آرزوی خود رسید و در صفوف رزمندگان ارتش آزادی قرار گرفت. فریبرز که تا بن استخوان به حقانیت راه و آرمانی که انتخاب کرده بود، ایمان داشت، همان موقع خطاب به خانوادهاش چنین نوشت:
«… پدر و مادر عزیزم میدانم که دوری از شما چقدر سخت است. بهخصوص برای شما دوری از فرزند. اما جنایتها و خیانتهای رژیم خمینی و دنبالچههای آن و ظلم و ستمی که به مردم و خلق ایران روا داشتند، هیچ راهی جز نبرد رو در رو و مبارزه مسلحانه انقلابی را باقی نمیگذارد. اگر من و هزاران مجاهد دیگر لباس رزم به تن نمیکردیم، دیگر از شرف و اعتبار و حیثیت این خلق در زنجیر چه چیزی باقی میماند».
در سالهای بعد فریبرز را در نبردهای دفاعی مروارید میبینیم که دلاورانه میجنگد. نبردهایی که طرح و تهاجم سنگین و بزرگ رژیم آخوندی برای نابودی ارتش آزادیبخش، به یمن جنگندگی و شهامت فریبرز و فریبرزها مقتدرانه در هم شکست و نیروهای سپاه و بسیج رژیم را خوار و شکست خورده وادار از فرار به لانههایشان کرد.
آنچه که فریبرز را بهرغم سابقه کمش در آن سالها این چنین مصمم و جنگنده ساخته بود، عبور وی از انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین بود، وی با درک عمیقی از این انقلاب به مجاهدی تبدیل شد که هیچ چیز برای خودش نمیخواست و همه چیز را برای مردم اسیر و محروم میهنش میخواست.
او خود درباره این عشق خود در مرداد ۹۱ نوشت:
«ما انسانهای خوشبخت و خوش شانسی هستیم، هر فرد میتواند در زندگی خودش در ساحل امن و آرامش سکنی گزیند و از درد و رنج دیگران بیخبر بماند و کاری بهکار دیگران نداشته باشد. به اینکه چه کسانی در کشورش حکومت میکنند وقعی ننهد. این هم یک شیوه زندگی کردن است که نهایتاً با مرگ به پایان میرسد و بعد از آن هیچ اثر و ردی از آن باقی نمیماند… . اما یک زندگی دیگر خود را وقف آرمان و هدف مشخص کردن است، جهت اعتلا و بهروزی دیگران وارد نبرد شدن و تمام هم و غم و تلاش و سعی خود را در پیاده کردن رسالت نوع انسان، ایستادگی در برابر ظلم و ستم و تلاش برای ایجاد جامعه عاری از ظلم و فساد و تباهی و مملو از آزادی، برابری، عدالت و همزیستی و صلح و برادری».
مجاهد قهرمان فریبرز شیخالاسلامی در سالهای بعد، در نبردهای نامنظم ارتش آزادی نیز شرکت داشت. تمامی سالهای دهه پایداری اشرف نیز سالهای رزم و تلاش فریبرز بود. تا آن که در اوج این زندگی پر افتخار، او مأمور نگاهبانی از اموال اشرف شد. خودش در این باره نوشت:
«من مجاهد خلق فریبرز شیخ الاسلامی با استقبال از هر گونه سختی و ناملایمات و توطئه دشمن ضدبشری برای انجام ماموریتی که بر عهدهام گذاشته شده است از هیچ تلاش و کوششی دریغ نخواهم کرد و این مأموریت را در راستای سرنگونی رژیم ولایتفقیه میدانم و در این مسیر از بذل جان کوتاهی نخواهم کرد.
هیهات مناالذله 28 آبان 1391».
سرانجام مجاهد قهرمان فریبرز شیخالاسلامی بعد از سالها رزم و سختکوشی در راه محقق کردن آزادی مردم ایران به دست آدم کشان دولت دستنشاندهٴ ولایتفقیه در عراق، بهشهادت رسید. سلام بر او که بر پیمانش برای نبرد آزادی مردم ایران وفادار ماند.
خون فریبرز، به هر ایرانی، پیام برخاستن میدهد».
با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید